سایت روستای غیاثکلا

سایت روستای غیاثکلا

پایگاه اینترنتی روستای غیاثکلا دابو از توابع آمل - مازندران
سایت روستای غیاثکلا

سایت روستای غیاثکلا

پایگاه اینترنتی روستای غیاثکلا دابو از توابع آمل - مازندران

ورزش فوتسال در غیاثکلا

در پست قبل (خاطرات ورزشی 3 ) ، بعد از مشاهده والیبال نوجوانان و جوانان‌ نوپای غیاثکلا و مشارکت در بازی آنها و گفتگو با بازیکنان و شنیدن درد دلهای‌شان ، متوجه شدم که عده‌ای دیگر از جوانان غیاثکلا از دوسال پیش تا کنون با بازی فوتسال ارتباط مستقیم داشته و علیرغم مشکلات و دشواریهایی که با آن مواجه هستند ، صبح هر جمعه را به این امر اختصاص داده‌اند .

این گروه ازجوانان با اینکه همه در یک مکان ساکن نیستند تا هر جمعه به راحتی بتوانند گردهم جمع شده و به ورزش بپردازند ، ولی باز علیرغم مشکلات با اراده و اشتیاق بس ستودنی و ضمن رعایت صرفه و صلاح مادی ، بگونه‌ای برنامه‌ریزی نموده‌اند تا از مکانهای مختلف ( آمل - غیاثکلا - طوله‌سرا و....) به مکان ثالثی همچون مرزنگو که دارای سالن ارزانتر (نسبت به آمل و دابودشت ) میباشد عزیمت نموده و با یکساعت و نیم بازی و ورزش مفید ، خستگی و ملالت روحی و عاطفی خویش را التیام بخشند .

خوشبختانه برای اینجانب توفیق حاصل شد تا در روز جمعه دوازدهم خرداد ، در اجتماع گرم و صمیمی این گروه حضور داشته باشم و از نزدیک علاوه بر لمس مشکلات و مسائلی که با آن روبرو هستند ، از میزان مهارت و تسلط‌ شان در این رشته ورزشی نیز وقوف یابم .

و البته من هم همانند مهندس محمدتقی‌غیاثی که چند ماه قبل بهمراه پسر ارشدش علی در بازی فوتسال این جوانان شرکت داشت ، آرزو کردم کاش اینچنین سالن و سوله‌ای در زمین کاله غیاثکلا نیز ساخته میشد تا جوانان هر هفته مجبور نباشند با تحمل زحمت و مشقت ، چهار ساعت وقت خود را بخاطر یکساعت و نیم بازی مصروف نمایند .


باسر علیپور - نعمت حسینیان


عارف شیرویی - شمس‌الدّین غیاثی


جاویدعباسپور - فریدالدّین غیاثی - بهروز علیپور - نیما غیاثی - فاضل اسماعیلزاده - ابراهیم غیاثی


کمیل بزرگی - عارف شیرویی - بهروز علیپور - فاضل اسماعیلزاده - مصطفی غیاثی


سالن سرپوشیده مجتمع ورزشی روستای مرزنگو از ساعت نه‌ونیم تا یازده صبح هر جمعه بمیزان یکساعت و نیم با مبلغ 130000 ریال در اجاره تیم فوتبال جوانان غیاثکلا میباشد .

ترکیب اولیه بازیکنان فوتسال منحصر به 10 نفر از جوانان غیاثکلا بود که برای تکمیل نفرات جهت یک بازی معمول و متداول ، تعدادی از جوانان فامیل نیز به آن اضافه شدند .البته گاهی بعضی از جوانان غیاثکلا در تعدادی از جلسات بطور پراکنده حضور دارند .

ترکیب 10 نفری جوانان غیاثکلا که از ابتدا بطور ثابت تشکیل دهنده تیم فوتسال میباشند عبارتند از :

1- شمس‌الدّین عیاثی       2-بهزاد علیپور             3- کریم علیپور             4- فریدالدّین غیاثی

5- نعمت حسینیان           6- یاسر علیپور            7- میثم علیپور             8- مصطفی غیاثی

9- محمدعلی علیزاده        10- مقداد علیپور

دیگر جوانانی که غیاثکلایی نبوده  ولی از اعضای ثابت تیم میباشند  عبارتند از :

1- جاوید عباسپور                                                    2- عارف شیرویی

سایر جوانانی که گاهی اوقات به این گروه 12 نفری ثابت اضافه میشوند عبارتند از :

1- فاضل اسماعیل زاده     2- علی عباسپور     3- کمیل بزرگی             4- ابراهیم غیاثی

5- پیمان علیزاده             6- احمد آزادوار        7- نبی اله خرسندی       8-حبیب اله خرسندی

پر واضح است که شرح و بیان کاملتر از چگونگی و اوضاع فوتسال ، میبایست توسط بازیکنان اصلی تیم (که خوشبختانه بعضی از آنها نویسنده این وبلاگ نیز میباشند) صورت پذیرد . و شایسته است هر هفته هم گزارشی از ورزش خودشان یعنی فوتسال و هم گزارش از سایر ورزشهایی که در روستا و یا توسط اهالی روستا انجام می‌پذیرد همراه با عکس و مصاحبه در این وبلاگ یا سایر وبلاگهای وابسته ( مثل غیاثکلا نیوز ) ارائه نمایند .

ذیلاً عکسهایی که از بازی فوتسال روز جمعه 12 خرداد گرفته شده است مشاهده فرمائید .


یاسر علیپور- شمس‌الدّین غیاثی


مصطفی غیاثی - عارف شیرویی - شمس‌الدّین غیاثی - کمیل بزرگی

بهروز علیپور - یاسر علیپور - نگارنده


عارف شیرویی - فاضل اسماعیلزاده


 ابراهیم غیاثی (دروازه بان)


عارف شیرویی - کمیل بزرگی - فاضل اسماعیلزاده - یاسر علیپور 


محمدرضا غیاثی دروازه‌بان 50 ساله (نویسنده)

ورزش والیبال در غیاثکلا

دو هفته قبل غروب پنج‌شنبه یازدهم خرداد به اتفاق خانواده و 3 تن از پسرانم ، وارد غیاثکلا شدم . چون شب جمعه بود مستقیم به سمت آرامگاه نرگس رفتیم تا ثوابی از زیارت اهل قبور بهره گیریم . به محض ورود به قبرستان چشم ما به عده‌ای نوجوان غیاثکلایی افتاد که در قسمت جنوبی گورستان مشغول بازی والیبال بودند. بعد از خواندن فاتحه ، به صحنه بازی نزدیکتر شدیم و ضمن تماشای والیبال با بازیکنان آشنا شده و با ایشان به گپ و گفت پرداخته و اندک زمانی نیز در بازی‌شان مشارکت نمودیم ، لطفاً شرح و تصویر این گفتگو را  ذیلاً پیگیری فرمائید .



بعد از اینکه از آنها جدا شدیم و داخل اتومبیل نشستیم ، همه تخت تأثیر این دیدار و گفتگو بودیم ، در این وضعیت زبان دو فرزندم که در آمل سکونت دارند نیز به گلایه و شکایت و درددل کردن  باز شد و در خصوص مشکلات فوتسالی که هر هفته صبح جمعه به اتفاق چندتن از جوانان لیسانس و فوق لیسانس و دانشجوی غیاثکلا در مکانی دور از غیاثکلا برگزار مینمایند سخن گفتند . متعاقب آن مقرر شد تا اینجانب شخصاً در مکان فوتسال حضور یافته و از نزدیک ضمن تماشای بازی آنها ، از مشکلات آنها نیز آگاه شوم .

از آنجا که زمان مقرّر برای بازی فوتسال ساعت نه و نیم صبح جمعه (فردای همانروز) در سالن ورزشی روستای مرزنگو  بود لذا نیاز به صبر و تحمل زیادی برای گذشت زمان نبود .

بالاخره آنروز شب ، و آنشب نیز صبح شد . و طی هماهنگی مجددی که مابین بازیکنان فوتسال (که بعضی در غیاثکلا و بعضی در آمل و یکنفر نیز در طوله‌سرا ساکن بودند) صورت گرفت ،  سرانجام گروه رآس ساعت 9/5 در مکان اشاره شده  ( سالن سرپوشیده مجتمع ورزشی مرزنگو ) حضور یافته و همچون روال گذشته به بازی مشغول شدند .

شرح و توصیف بازی فوتسال جوانان غیاثکلا در پست و نوشتار بعدی تقدیم میگردد .

اکنون مطالبی چند از والیبال نوجوانان غیاثکلا به استحضار میرساند :


یکی از بازیکنان (آقای مهدی‌غیاثی فرزند علی‌محمد غیاثی) ، نظر ما را به تور والیبال که همه جایش پاره شده بود و بیشتر از صدجای آن گره خورده بود ، جلب نمود .



آقای وحید رمضانی (فرزند قاسم رمضانی شعبانی) با دلخوری زیر لب زمزمه کرد "از ماست که برماست" ، من که تصور میکردم این گفته‌اش شاید حکایت از بی توجهی مسئولان ورزشی شهرستان آمل داشته باشد . گفتم به کدام اداره و سازمان مراجعه کردید . در پاسخ گفت نه منظورم پسر عموهایم هستند که سالها در مقام  دهیاری و شورای روستا ، هیچ کمکی به ورزش روستا نکرده و جوانان و نوجوانان را فراموش کرده‌اند .


   


آقای سعید رمضانی (برادرِ وحید) در تائید حرف برادرش ، سری تکان داد و گفت کسانیکه امروز در جایگاه مسئولیت این روستا نشسته‌اند روزی خود ورزشکار و با همین مشکلات روبرو بوده‌اند ، پس باید بهتر ما را درک کنند و برای ما امکانات فراهم کنند .



آقایان میلاد و علیرضا رمضانی (فرزندان اصغر رمضانی شعبانی) ، با اشاره به اینکه مکان سکونت‌شان  شمال غیاثکلا در جوار کاله میباشد اظهار داشتند: برای ما رمضانی‌هایِ شعبانی‌تبار که تعدادمان زیاد است خیلی خیلی راحت‌تر است تا به کاله که بسیار به ما نزدیک است برویم و نخواهیم اینقدر راه را طی کنیم تا به قبرستان (واقع در جنوب غیاثکلا) بیائیم . ولی چه کنیم که زمین کاله سالهاست که بی استفاده افتاده و همین زمین میتواند با هزینه‌ی کمی برای بازی فوتبال و والیبال روبراه و آماده شود که متاسفانه کسی به فکر نیست .



آقای مهدی حسین‌زاده (فرزند قابیل) با بغض فرو خورده‌ای ، فقط به پای برهنه خودش اشاره‌ای کرد و دیگر هیچ نگفت .



و برادرش آقای سلیمان حسین‌زاده ، بجز خنده‌ای تلخ‌تر از زهر ، پیام بهتری نداشت تا عنوان کند .



آقای مظاهر محمدی (فرزند رمضان محمدی) زبان در کام گرفت و با فشار محکم به توپی که در دستانش داشت به ما فهماند که تنها امکاناتشان همین توپ است و بس .



آقای رضا اسماعیلی (فرزند حیدر و نوه‌ی اله‌قلی) زیر بار غصه کمرشکنی که در دل داشت تاب ایستادن نیافت و بجای پاسخ به دوربین ، سرش را چرخاند تا اشک حلقه شده در چشمانش از دید دوربین پنهان بماند .


  


آقای پارسا سیفی (فرزندحبیب سیفی) ، از غیظ محرومیتهایی که سر راه ورزش داشتند ، چاره‌ای جز گره کردن مشت خود نداشت و در همان‌حال نگاه شماتت‌بار خود را به دوربین دوخت .



نهایتاً (آقای چنگیز یا عرفان افراسیابی) کم سن‌ترین بازیکن گروه نوجوانان غیاثکلا ، با مقایسه والیبال خودشان نسبت به والیبال سه سال پیش جوانان این روستا که دایی‌اش (آقای تقی علیزاده ) در آن بازی میکرد و از نعمت لباس ورزشی و مکان بهتری برای بازی برخوردار بودند آرزو میکرد تا روند قهقرایی ورزش غیاثکلا ، جایش را به رشد و شکوفایی بدهد و سال به سال اوضاع بهتر از قبل شود .



چون سخن آقا عرفان افراسیابی بدینجا رسید یادم آمد که یکسری عکس از والیبال جوانان غیاثکلا توسط آقای یاسر علیپور قبلاً به اینجانب ارائه شده بود که به اقتضاء بعضی از آنها ذیلاً تقدیم میگردد .




اولین ورزش فوتبال در غیاثکلا

سال تولّدم در شناسنامه ، اول خرداد 1340 شمسی میباشد ولیکن مرقومه پدرم در حاشیه‌ی صفحه‌‌اول‌قرآن ، گویای بدنیا آمدنم در سه‌شنبه بیست و هفتم ربیع الاول 1382 قمری برابر با ششم شهریور 1341 شمسی میباشد .

اگر چه من بر خلاف تمامی برادران وخواهرانم که در قم بدنیا آمده‌‌اند استثنائاً در یک کیلومتری غیاثکلا یعنی روستای بی‌نمد ، زاده شدم  ولیکن بهمراه آنان در قم رشد و نمو نموده‌ام  .

به‌جز سه ماه تابستان و دیگر ایام تعطیل ، که با جمع خانواده مهمان بستگان در غیاثکلا و بی‌نمد می‌‌شدیم ، بقیه سال را در قم میگدراندم  و طبیعتاً وقتی در قم بودم با شرائط و اوضاع جاری قم همراه  و همگام بودم . یکی از آن شرائط و مناسبات مسئله بازی و سرگرمی من در قم بود که متفاوت از بازی و سرگرمی‌هایی بود که به هنگام حضور در روستا داشتم .

طی سالهای 1349 تا 1354  بازیهای من و همسالانم در قم بیشتر برگرفته از رشته‌های ورزشی مرسوم در بین جوانان بزرگسال { مانند فوتبال ، والیبال ، دوچرخه‌سواری ، شوت‌یکضرب ، روپایی ، مچل‌بازی با توپ ، توپ مرّه (چوب مرّه ) ، هفت‌سنگ } بود و بندرت سراغ  بازی‌های ( قایم باشک ، الک دولک ، پر یا پوچ ، نون‌بیار کباب‌ببر ، گرگم به هوا ، تیله بازی و.......)  میرفتیم .

ولی هر بار که به روستای غیاثکلا می‌آمدم  به اقتضای همبازی شدن با همسالانم از بازیهای ورزشی با توپ محروم  بودم  . زیرا در روستای غیاثکلا تا قبل از سال 1355 خورشیدی از توپ و بازی با توپ که شکل وشمایل و رنگ و بوی ورزشهای رسمی داشته باشد خبری نبود .

اگر گفته شود که در غیاثکلا متولدین قبل از 1338 هرگز توفیق تجربه بازیهای با توپ را نداشتند ، اصلاً گزاف نگفته‌اند . (مگر تعداد معدودی که بعدها با مهاجرت به شهرها و یا با همبازی شدن با نسلهای پس از خود آنرا تجربه کرده باشند)  .

اگر باور ندارید میتوانید از متعلّقین به آن نسل بخصوص تحصیلکردگانش که شهر را دیده بودند و در آن تحصیل نموده بودند (مانند عباسعلی علیزاده ، حسن محمدی ، رجب رمضانی ، غلامرضا رمضانی ، رحیم علیپور ، مرحوم اصغر تقی پور ، عزّت‌اله علیزاده ، و.....  ) بپرسید . (البته از این نسل علیرضا رمضانی بعدها وقتی در کارحانه نخ‌استرچ قم بود والیبال را تجربه کرد) .

تا قبل از سال 1355 شمسی ، همسالان من ( یعنی متولدین 1340 و بعد از آن ) به تبعیت از نسل پیشین خود با توپ و بازیهای مربوط به آن بیگانه بودند و غیر از آب‌بازی (حوضی) که قرابتی با ورزش شنا داشت و بعضاً کشتی و اسب سواری که نوعی ورزش محسوب میشدند ، اغلب مبادرت به بازیهایی مینمودند که سنخیتی با ورزش‌های رسمی رایج در کشور نداشت . بعنوان نمونه میتوان از بازیهای زیر نام برد :

آغوزکا (گردو بازی) - سنگ‌کا (یه‌قل دوقل) - تیشله بازی - چش‌بیته‌کا (قایم باشک) - پا بازی ( روپایی با تکه ای پشم گوسفند ) - اسب کا ( سوار بر چوبی که مابین دو پا قرار میگرفت ) - کلنگ بازی - چلیک بازی (الک دولک ) - و ...........

من هروقت به روستا می‌آمدم  ضمن لذّت بردن از این بازیها ، دلم برای بازیهای ورزشی مثل فوتبال تنگ می‌شد و آرزو میکردم که کاش توان آنرا داشتم تا این بازی جذاب را به روستا بیاورم و همسالانم را با آن آشنا نمایم . ولی از آنجا که روستائیان بدلیل نداشتن رادیو و عدم ارتباط با اینگونه مظاهر شهری ، حتی با نام فوتبال بیگانه بودند امکان  آشنا نمودن همسالان با بازی‌ای که اصلاً  آنرا ندیده بودند و نام آنرا نشنیده بودند وجود نداشت .

تا اینکه در تابستان 1355 به محض رسیدن به روستا سراغ بچه‌ها را گرفتم که در کمال ناباوری شنیدم که میگفتند رفتند کاله فوتفال(فوتبال) بازی کنند .

غرق حیرت و خوشحالی ، با شتاب به سمت کاله دویدم و منظره‌ای جالب و زیبا دیدم  . نوجوان چهارده و پانزده ساله را دیدم که با پای برهنه (بدون کفش و پاپوش) و بدن لخت (بدون پیراهن وتن‌پوش ) ، بعضی با شورت مامان‌دوز ( تنکه ) و بعض با پیژامه‌ای که پاچه‌اش را تا بالای زانو جمع کرده بودند ، عرق‌ریزان و پرسروصدا ، سراسیمه توپ بادی غیر استانداردی را دنبال میکردند .

از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم از اینکه میدیدم  نسلی از جوانان نوپا ، خارج از حصار پیروی از جوانان کهنه‌کار ( یعنی نسل پیش‌تر از خود ) ، یکی از رایج‌ترین ورزشهای کشور را به روستا وارد نمودند و با ناچیزترین  امکانات ( یک توپ بادی بچگانه ) در زمین ناهموار و نا مطلوب کاله ، بعنوان احیاء‌کننده‌گان فوتبال در غیاثکلا ،  نام خویش را بر صحیفه ذهن‌ و جریده دلهای اهالی روستا ثبت نمودند .

شایسته است که من نیز تا آنجا که ذهنم یاری میکند به پاس بنیانگذاری ورزش فوتبال در غیاثکلا ، نام آنها را در این صفحه ،درج نمایم .

1- جواد ( محسن ) غیاثی

2- اصغر خاکی (اصغر جال)

3- ابراهیم ( امید ) علیزاده

4- عابد ( زین العابدین ) غیاثی

5- علیرضا دهقان

6- اکبر جال

7- شهید سیداحمد (سیدجعفر) کریمیان

8- شهید جمال‌الدّین غیاثی

9- کاظم جالی

10- کمال قاسمی

11- نورعلی خرسندی

12 - علی‌محمد رمضانی

13- شهید عیسی محمدی

14-  احمد تبخال

 

تابستان آن سال (1355 شمسی) هر روزه دو ساعت مانده به غروب ، جوانان در کنار سایر بازیها و سرگرمیهای خویش بطور جدی به فوتبال میپرداختند .

در حالیکه زمین‌بازی ایشان ، قطعه‌زمینی در منتهی‌الیه جناح غربی کاله بود که با تمام ناهمواریش ، نسبت به سایر قسمتهای کاله کمی هموارتر مینمود .

هیچکدام از بازیکنان دارای لباس ورزشی نبوده و اکثراً  هنگام بازی از طرف بالاتنه لخت بوده و تنها پوشش آنها شورت پارچه ای ننه‌دوز بود . توپ بازی‌شان پلاستیکی بادی و بسیار معمولی بود که بعضی وقتها آنقدر کم باد میشد که بهنگام دریبل زیر پا گیر میکرد . قابل توجه اینکه هیچکدام از بازیکنان کفش نداشتند و با پای برهنه بازی میکردند .

این بازیکنان نه تنها مشوقی نداشتند بلکه برخی اوقات با موانع و مخالفت‌هایی از طرف صاحبان چهارپایانی که در کاله  چرا میکردند نیز روبرو میشدند . 

در تابستان آن سال پای بازیکنان تازه‌کار به توپ آشنا شده بود و بازیشان آنقدر قوام یافته بود که بتوانند بطور مطلوب فوتبال قابل قبولی ارائه نمایند .

آن تابستان تمام شد و من به قم برگشتم و بقیه نیز با شروع مهر به درس و مدرسه پیوستند . و بدین شکل بازی فوتبال تا تابستان بعدی تعطیل شد .

تعطیلات نوروز سال 1356 شمسی ، سفری به غیاثکلا داشتم ، خوشبختانه در همان چند روز تعطیل ، بازی فوتبال برقرار بود با این تفاوت که بر تعداد بازیکنان افزوده و اوضاع کفش و توپ برای بازیکنان روبراه شده بود . و حتی جهت تسطیح زمین و کاشت دروازه چوبی بدون تور ، برای سه ماه تابستانی که پیش‌رو داشتند برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری شد .

این امر موجب گشت تا نقشه هایی نیز در ذهن من پرورانده شود . و وقتی از سفر نوروزی به قم برگشتم با اندوخته توجیبی‌ام که از محل شهریه طلبگی‌ام  در مدرسه حقانی حاصل شده بود وسایلی تهیه کردم تا با آن ، شرائط لازم برای تشکیل دو تیم مستقل و رسمی بوجود آید تا با اتکاء به آن انگیزه فوتبال حرفه‌ای در جوانان غیاثکلا تقویت شود و بازی فوتبال به ورزش فوتبال تبدیل شود . 

لذا برهمین اساس ، دو تیم آریا و مهر و هر تیم متشکل از 7 نفر تشکیل شد . اصغر خاکی(جال) بعنوان کاپیتان تیم آریا  و جواد(محسن) غیاثی بعنوان کاپیتان تیم مهر  برگزیده شدند . ترتیبی اتخاذ شد که هرتیم علاوه بر دروازه‌بان دارای دونفر دفاع و دونفر وسط و دونفر حمله باشد . برای هر بازیکن کارت شناسایی صادر شده و جایگاه وی در کارت بر اساس مهارت و استعدادش مشخص شده بود . من اغلب دروازه‌بان تیم مهر بودم و بعضی وقتها نقش دفاع را بعهده میگرفتم .

هر روز عصرانه طی دوساعت ،  بطور جدّی دو مرحله مسابقه مابین این دو تیم محلی برقرار میشد . این مسابقات مستمر و متوالی ، برای آماده‌سازی و افزایش سطح مهارت دو تیم آنقدر موثر بود که جوانان غیاثکلا به آنچنان اعتمادبه‌نفسی دست یافتند که جهت رویارویی و مسابقه با بازیکنان حرفه‌ای تیم دیوکلا (قائمیه فعلی) پروا ننموده و با شهامت به مصاف آنها رفتند . هر چند در مقابل تیم دیوکلا شکست را پذیرفتند ولی در مقابل تیمهای بی‌نمد و جالیکلا و کمانگرکلا و ... پیروزمندانه زمین بازی را ترک می‌نمودند . 

به هر تقدیر تابستان 1356 شمسی گذشت و چون از دیماه 1356 کشور دستخوش انقلاب شد لذا در تابستان سال بعد (1357 شمسی) ، ورزش فوتبال در غیاثکلا از رونق افتاد و جوانان توفیق بازی مداوم را از دست داد و متاسفانه این نسل چون در گیر مسائل و هیجانات انقلاب و بعد از انقلاب شد دیگر نتوانست بطور منسجم و تشکیلاتی در قالب تیم رسمی به فوتبال بپردازد .

اما گروههای دیگر از نوجوانان و جوانان ، یکی پس از دیگری ، این ورزش را فعال نگه‌داشته و نگذاشتند چراغ آن خاموش شود و برای اینکه زمین کاله از طرف مالکان زمینهای کشاورزی همجوار کاله ، بیشتر و بیشتر مورد تجاوز و تعرض قرار نگیرد با کمکهای مالی خیرین و همت جوانان ، دور زمین فنس‌کشی شد .

خوشبختانه طی جند سال اخیر تاکنون ، گروههای مختلفی از جوانان و نوجوانان با اندک امکانات موجود ، علاوه بر ورزش فوتبال ورزش فوتسال و والیبال را نیز احیاء نموده و با تحمل سختیها و صعوبت فراوان اوقات فراغت خویش را به آن اختصاص داده‌اند .  

در پست بعد به تبیین و توصیف این ورزش‌ها می‌پردازیم . 
 

ورزش و ورزشگاه در غیاثکلا


ارسال کننده تصویر مهندس محمّدهادی جال

این عکس حکایت از وضعیت بحرانی ورزش و امکانات ورزشی روستای غیاثکلا دارد و از طرف یکی از جوانان روستا ارسال شده است تا زنهاری باشد به اهالی غیاثکلا و دهیار و اعضای شورایش .  
آیا این به اصطلاح ورزشگاه ، در خور و شأن این روستا که مهد فرهیختگان و مومنان است ، میباشد؟
اکنون که با این عکس انگشت اتّهام نسل جدید از جوانان فرهیخته این روستا ، کاستیها و نواقص غیاثکلا را نشان رفته است  و در کمال رعایت حرمت ، بی آنکه مقصّری را مخاطب قرار دهند ، نسبت به وضعیت نامظلوب زادگاه آباء واجدادی خویش دل میسوزند و دل میسوزانند . شایسته است هر کس به سهم خویش ، با آنان همنوایی نموده تا این دلسوختگی عقیم نگردد و از هرم  آذرش ، چراغ فکر و راهکاری افروخته گردد و نهایتاً راهی به سامان و آبادی گشوده شود .
صد البته در این رهگذر ، من که به جز دلبستگی و عشق به این روستا و اهالی خونگرم و باصفایش ، وابستگی دیگری به آن ندارم  ، نمیتوانم خود را از این قاعده مستثنی بدانم و لذا خویش را ملزم  می‌بینم تا ضمن اعتراف به کوتاهی‌‌های خودم و هم سنهای خودم ، نسل جوان را در جریان تلاش و زحمات نسلهای پیشتر از خودشان قرار دهم تا ، آگاهی و وقوف بر سابقه فعالیتهای ورزشی این روستا  چراغ هدایت راه آینده‌شان باشد و با تکیه بر تجارب و کمک نسلهای پیشین ، فقط در حدّ دلسوزی باقی نمانند و به سهم خویش برخیزند و گامی فراپیش نهند .
زیرا تا آنجا که من بخاطر دارم هر نسل از جوانان غیاثکلا بمنظور توسعه‌ی فعالیتهای ورزشی ، تلاشی هرچند مختصر داشته است و اگر امروزه ، نام ورزش و فعالیتهای ورزشی اندک با امکانات‌ورزشی اندکترش در غیاثکلا وجود دارد مرهون تلاش ایشان است . و اگر نبود این تلاشهای قلیل ، مطمئناً  حتّی یک وجب از زمین کاله وجود نمی‌داشت تا تیرک دروازه‌ای در آن کاشته شود و عکسی از آن زینت‌بخش این وبلاگ شود .
برای اینکه نسل جدید جوانان و نوجوانان روستای غیاثکلا ، اطلاعاتی از گذشته فعالیتهای ورزشی داشته باشند . این حقیر (بعنوان نماینده اولین نسل از جوانان غیاثکلا که ورزش را با عنوان رسمی ورزش در غیاثکلا احیاء نمودند) ، تحت عنوان " خاطرات ورزشی "   مقالاتی دنباله‌دار عرضه مینمایم  تا نقل این خاطرات آغازی باشد برای ارائه خاطرات نسلهای بعدی و بعدی ، انشاء‌اله .