ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
صد سال به سالهای قبل
ایام نوروز در من حالتی از شادی و حزن توأمان به وجود میآورد . نمیدانم چرا . شاید بعضی از اهالی غیاثکلا (هرچند اندک) نیز مثل من باشند و من این مطلب را برای همین عده مینویسم . به نظر می آید چیزهایی داشتهایم که امروز نداریم و فکر چیزهایی که داشتهایم و از دست دادهایم ما را غمگین میکند . مثلا یاد نوروز سالهای پیش (هر سال نسبت به سال قبل و سالهای پیشتر) ، یاد بگو بخندهای بدون دلنگرانی در دید و بازدیدها و گشتوگذارها ) .
در سالهای دورتر وضعیت بدانگونه بود که برای همه امکان شاد بودن وجود داشت . در غیاثکلا خانهها ساده و بی آلایش بود و همه محصور در باغ و گیاه و دارودرخت و مملو از نغمههای پرندگان خوشخوان و صدای جیرجیرکان و قورباغهها ، با مردمی ساده و صمیمی ، که اگر تلویزیون و پیامهای نوروزی و نمایشات و موسیقی های کاذب و تصنعی وجود نداشت ، بجایش میتوانستی از گفت و گوها و نقل خاطرات و ابراز محبت کردنهای راستین و پر مهر بستگان و آشنایان دل خویش را طراوت بخشیده و از خوشی و شادی ماندگار بهرهمند شوی . اگر امکان گرفتن اسکناسهای درشت عیدی اندک بود ، بجایش میتوانستی با تخم مرغ رنگییهایی که از دست مادربزرگان و عمهها و خالهها و زنعموها و زندائیها و دیگر کدبانوهای قوم میگرفتی ، دنیایی زیبا و سرشار از شادی و شادکامی برای خویش بسازی و در آن عطوفت و عشق را به تماشا بنشینی .
در آن سالها ، گرچه هیچکدام از این امکانات پر زرق و برق و خوراکیهای جورواجور نبود ولی وجود اندک خوراکی ( در حد تکه نان و یا کلوچه محلی ) که از دست پرمهر پدربزرگ یا مادریزرگ و یا بزرگان و بانوان فامیل میگرفتیم ، احساس شادی و خوشی بیشتر میکردیم . در آن روزگار با اینکه خیلی از چیزهایی که امروز هست نبود ولی انگار که همه چیز بود ، چون دلنگرانی نبود . همین دلنگرانیهایی که روزگار امروز خیلی از اهالی روستا را تیره کرده است و مثل خوره درون آنها را میخورد .
یک چیز میخواهم بگویم که میدانم با اَخم و تَخم و ابرو در هم کشیدن تحصیلکردگان و لب ورچیدن سیاسیون روستا روبرو خواهد شد و آن این است که بیائیم عید سال بعد را با ایجاد فضا و شرائطی شبیه روزگاران قدیم ( به دور از تلویزیون و امکانات مدرن امروز و فارغ از روشها و آداب جدیدی که جایگزین سنتهای قدیم شده است ) ، بمنظور دستیابی به شادی عمیق و ماندگار ، مورد تجربه و آزمون قرار دهیم .
گفتم شادی عمیق و ماندگار . شاید بگوئید شادی شادی است چه فرقی دارد ؟ دیگر ماندگار یا زودگذر ندارد ؟ در پاسخ باید گفت : نوع و اندازه شادی نسبت به آدمی که شاد میشود متفاوت است . این درست نیست که شادی را برای همه ، همطراز بخواهیم . زیرا میان شادی هر فرد با شادی دیگری فرق هست و هر فرد با محرکهای خاص خویش احساس شادی مینماید .
شادی ، یک سری فعل و انفعال شیمیایی در درون هر یک از ماست که به کمک محرکهای شادی ایجاد و موجب باز شدن لب و دهن تا بناگوش میشود ، و ما مبتنی بر شدت و ضعف شادی و سروری که حاصل مینمائیم ، احساس سبکی و امید نموده و یک لحظه تصور می کنیم دنیا چقدر قشنگ و دلچسب شده است .
امروزه چون روابط عطوفانه و محبتآمیز فیمابین اهالی روستا مثل گذشته و گذشتگان نیست ، بنابراین باهم بودنمان در ایام نوروز چندان ایجاد شادی نمیکند ، و لذا برای شادشدن با دید و بازدیدهای تشریفاتی و نمایشی به ابراز محبتهای صوری پرداخته و آنگاه که از هم خسته میشویم ، در کنار هم بصورت دسته جمعی با تماشای برنامههای مفرح تلویزیون ، شادی سطحی و زودگذری برای خویش حاصل مینمائیم . و نظر به اینکه نگرانی و دغدغهها ، دل و دماغی برای ما نمیگذارد ، متاسفانه همان شادی سطحی منجر به بحث و بهانهگیریهای واهی میشود و حالاتی در ما ایجاد میکند که انگاری با هم دعوا داریم . و اغلب یک اختلاف نظر کوچک میان ما به سرعت تبدیل به نزاعهای ریشهدار و بزرگ میشود .
براستی هیچگاه اندیشیدهایم که چرا اعصابها اینقدر دربوداغان و چهرهها اینقدر تیره و دژم است؟
پر واضح است که شادی نیاز به آرامش فکر دارد و این روزها احساس پوچی و بی آیندگی باعث آزار و سلب آرامش از ما شده است. در این شرائط چون درک شادی بطور مستمر حاصل نمیشود لذا تاثیرگذار و ماندنی نیست و خندهها لحظهای و بیمبنا شدهاند .
میبینم کمی غمگین شدید . میگویند همیشه روزنی به سوی آیندهی بهتر هست. وجود این روزن هم میتواند عامل شادی باشد . براستی آیا چنین هست ؟ این را شما باید جواب دهید.