ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
بالغ بر45 سال قبل ، بفاصله تقریبی یک کیلومتری جنوب غربی خاک
فعلی غیاثکلا یعنی منطقه دزّک ، زمین
مرتفعی موسوم به ( پُشته ) وجودداشت که باقیمانده از سرزمین وسیعتر و مرتفعتر
(تپه یاکِتی) بود و درازمنهی بسیار دور محلّ سکونت مردمان
زمان خویش بود و عدّه قلیلی معتقدند که دقیانوس کلا نام داشته است .
پس از ویرانی آن روستا (شاید قلعه) ، ساکنان دورههای اوّلیه و نسلهای
بعدی غیاثکلا ، به تدریج از خاک آن برداشته و تمامی آنجا تبدیل به
زمین کشاورزی گردید ، بطوریکه اکنون اثری از آن پُشته دیده نمیشود .
در راستای همین
خاکبرداریها و کندنها ، آثاری مانند خشتهای مربع شکل و تکّههای کوزه شکسته و
غنائم دیگر بدست آمده که مؤیّد مسکونی بودن آن منطقه در دورانهای طولانی
بوده است . تا آنجاکه ، تقریباً در 45 سال قبل خمرهای بزرگ حاوی اسکلت آدم
کشف شده بود که نیمهی سالم آن توسط یکی از یابندگان سالها بجای آخور اسب استفاده میگردید . وجود اسکلت
در خمره میتواند بیانگر مسکونی بودن آن منطقه (دزّک) در زمان اشکانیان باشد .زیرا بدین شیوه
خاکسپاری مردگان ، منسوب به آن دوران است . کشف اینگونه آثار در منطقه دزّک ٬ ونیز
کشف گورستان بسیار قدیمی درقسمتی از خاک فعلی غیاثکلا ( مدخل ورودی کاسهگرمحله ) همه حکایت از
قدمت دیرینهی این روستا دارد
.
امّا مسلّم است که نام غیاثکلا بر روی این مکان ٬ از
دوقرن تجاوز نمیکند و در ازمنهی قبل ، نام دیگر و مراتب و
آثار دیگر بر آن وارد بوده است . که اکنون هیچگونه اثراتی
حتّی زیر خاکی از آن نمیتوان یافت
.انسانهایی که امروزه ٬ منسوب به این روستا هستند و خویش را
غیاثکلایی میدانند ٬ شامل چهار گروه (ابناء میرزاغیاث - اولادمحمّد سلطان
خرقهپوش - اولاد ابراهیم جال - و مهاجران ) میباشند که بعدها چگونگی
آن بطور کامل تشریح خواهد شد
.
در این نوشتار اجمالاً به معرّفی نام و نشان غیاثکلا پرداخته میشود :
دربعضی متون واژه کلا (بفتح کاف) مخفف کلاته بمفهوم آبادی معرفی شده است و برخی مکتوبات کلا به ضم کاف را بمعنی دژ و قلعه تلقی نمودهاند .
مرحوم علامه علی اکبر دهخدا به نقل از فرهنگ انجمن آرای آنندراچ در خصوص کلا چنین مینویسد :
کلا پسوندی است که بفارسی و تبری (طبری) ، قریه و دیه و محلّه را نیز گویند ودر بعضی امکنه گیلان و مازندران این کلمه به آخر مپیوندد شاید در اصل قلعه عربی همین کلمه باشد .
در وبلاگی از آقای جواد مفرد ، غیاثکلا به ( دژ دارای سرما وگرمای شدید ) تعریف شده است .
در لغتنامه گرانسنگ علامه دهخدا غیاثکلا چنین توصیف شده است :
غیاثکلا دهی است از دهستان دابو (بخش مرکزی) شهرستان آمل که در 19 نوزده هزار گزی (متری) ، شمال خاوری آمل قرار دارد - دشت است ودارای هوایی معتدل ومرطوب میباشد - سکنه آن 310 سیصدوده تن است که به مازندرانی و فارسی سخن میگویند - آب آن از رودخانه هراز تامین میشود ومحصول آن برنج وصیفی است - شغل اهالی زراعت و صید مرغابی است و راه مالرو دارد .
نظر به تاریخ گردآوری لغتنامه فوق درسال 1314 شمسی ، اکنون غیاثکلا دستخوش تغییرات بسیاری ازحیث تقسیمات منطقهای و جمعیت و سایر موارد شدهاست بطوریکه این روستا اکنون در دانشنامه آزاد ویکی پدیا (Viki pedia)چنین توصیف شدهاست : غیاثکلا روستایی ازتوابع بخش دابودشت (دهستان جنوبی ) شهرستان آمل در استان مازندران میباشد و براساس سرشماری سال 1385 مرکز آمار ایران جمعیت آن 556 نفر در 160 خانوار اعلام شده است .
بانک اطلاعات روستاها در سایت وزارت کشور بر اساس سرشماری سال 1385 تعداد مردان را 275 وتعداد زنان را 281 نفر ثبت نموده که تعداد 55 نفر ازمردان و تعداد 101 نفر از زنان بیسواد بودهاند . با این اوصاف در سال 1385جمعیت باسواد از اهالی غیاثکلا 360 نفر یعنی 65% شمارش شده است . شایان ذکراست که مهاجرت اهالی فرهیخته این روستا و ساکن بودن آنها در مکانهای دیگر موجب کاهش درصد باسوادان شده است .
اگر موقعیت غیاثکلا دابو ، در نقشه هوایی گوگل ارث جستجو شود ملاحظه خواهد شد که برای این روستا همسایگانی است که بصورت شهر وروستا احاطهاش نموده اند و عبارتند از :
شمال ( North ) = شهر فریدونکنار و روستاهای بینمد و طولهسرا
شمال شرقی (North East ) = شهر بابلسر و روستاهای جذین و زاهدکلا و کریم کلا
شمال غربی (North West ) = شهر محمود آباد و روستاهای زیارکلا و ابومحله و آهنگرکلا
شرق (East ) = شهر امیرکلا و روستای شاره
جنوب (South ) = شهر دابودشت (درویشخیل ) و روستاهای جالیکلا ، قائمیه(دیوکلا)
جنوب شرقی (South Eest) = شهر بابل
جنوب غربی (South West ) = شهر آمل و روستاهای سنگر و کمانگرکلا
غرب (West ) : شهر چمستان و روستای صورت کلا و کبود کلا
از آنجا که غیاثکلا دابو بعنوان یک موجود زنده ، برخوردار از اماکن و اهالی و جاذبههایی است که تمامی اینها ضمن اینکه اعضاء و جوارج این روستا تلقی میشوند ، باهم سرگذشت آن را رقم میزنند . بنابراین نقل خاطرات و شرح حال این روستا چیزی جز تبیین سرگذشت همین اعضاء و جوارح نخواهد بود .
لذا در نوشتارهای بعدی به بیان سرگذشت اعضاء وجودش مانند (مسجد - تکیه - ابوالفضلیها - قبرستانها - رودها و نهرها و چاهها و آببندانها - راهها وجادهها و خیابانها وکوچهها - خانهها و منازل - مزارع و باغات - مراتع وکالهها و .............) و همچنین سرنوشت اولاد و اهالی و ریشهها و فرقههای آنها اعم از اموات و بازماندگان ، پرداخته خواهد شد و ضمن تشکر از استقبالی که نسل جوان نسبت به این وبلاک ابراز نمودند ، هنوز به ایشان و سایرین در خصوص اطلاعرسانی و انتقال خاطرات ، چشم یاری دارم .