سایت روستای غیاثکلا

سایت روستای غیاثکلا

پایگاه اینترنتی روستای غیاثکلا دابو از توابع آمل - مازندران
سایت روستای غیاثکلا

سایت روستای غیاثکلا

پایگاه اینترنتی روستای غیاثکلا دابو از توابع آمل - مازندران

وضعیت‌تحصیل‌پس‌ازانقلاب‌درغیاثکلا

با پیروزی انقلاب و برقراری نظام جمهوری اسلامی ، سیستم آموزشی در روستاها از سپاه دانش به نظام آموزشی رایگان تغییر یافت .

آموزش رایگان و اجباری تا قبل از سال 1353 شمسی در شهرهای ایران برای سطوح دبستان و دبیرستان کم وبیش وجود داشت . بدین معنی که در کنار مدارس خصوصی و مردمی ، مدارس دولتی نیز فعالیّت داشتند .

امّا از 1353 آموزش و پرورش در سراسر شهرها و بعضاً روستاهای بزرگ و با نفوذ  ، مطلقاً رایگان بود . و علاوه بر آن تغدیه رایگان نیز رایج گردید .

در سال 1354 با به تصویب رسیدن بند 2 مادّه 13  میثاق بین المللی حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ، آموزش رایگان و یکنواخت به همه سطوح تحصیلی تا سطح دکترا  تعمیم یافت . و موضوع پیکار با بیسوادی از طریق گسترش کلاسهای اکابر  شتاب گرفت و بطور جدّی دنبال شد . 

پس از انقلاب طبق اصل 30 قانون اساسی ، دولت موظّف به فراهم ساختن امکانات و وسایل  آموزش و پرورش رایگان برای همۀ ملت تا پایان دورۀ متوسّطه گردید و برای گسترش تحصیلات عالی نیز ملزم به گسترش آن تا سرحدّ خودکفایی کشور  شد .

به یُمن این قانون از مهر 1358 شمسی ،  آموزگاران استخدامی آموزش وپرورش در دبستان غیاثکلا به تدریس پرداختند . تعداد معلّمین 2 نفر بود که در دو کلاس متشکّله از پایه های محتلف برحسب تعداد دانش‌آموز هر پایه تدریس مینمودند و درکنار این دو معلّم ، بک نفر مدیریت دبستان  را بعهده داشت و یکنفر نیز به امور خدماتی و نظافت میپرداخت . و هر گاه تعداد دانش‌آموزان در یک پایه به حدّ نصاب میرسید برای آن پایه کلاس مستقلّی تشکیل می‌گردید . که در این صورت ، ضرورت مییافت تا تعداد آموزگاران به سه نفر افزایش یابد .

در سال 1362 یکی از اهالی غیاثکلا بنام اسماعیل قاسمی به درجه رفیع شهادت نائل آمد و از آنجا که وی اوّلین شهید روستا بود (و طی سالهای51 تا 54 شاگرد همین دبستان بود) لذا در سال 1363 نام دبستان به اسم وی مزیّن گردید و با کد سازمانی 24718008 در آموزش وپرورش کشور به ثبت رسید .



مدیریت این دبستان تا سال 1371 بعهده آقایان حسن روشن و محسن فرجپور و ناصر الماسی بوده است . قابل ذکر است که آقای محسن فرجپور (فرزند مرحوم جانعلی) از اهالی همین روستا و نامبردگان دیگر از سایر روستاهای آمل بوده اند .

پس از ایشان در حال حاضر بمدّت 19 سال است که دبستان توسط یکی از اهالی غیاثکلا بنام نورعلی خرسندی اداره میشود و  وی  قبل از مدیریت مدرسه ، بمدّت دو سال در این دبستان آموزگار بوده است .

سه سال پس از مدیریت ایشان موضوع نوسازی مدرسه مطرح شد و اعضای انجمن اولیاء و مربیان بویژه آقای ناصر رمضانی (فرزند مرحوم حاج رمضان) که ریاست انجمن را بر عهده داشت آنرا پی میگیرند .

آقای ناصر رمضانی با کمک آقای رحیم علیپور یکی دیگر از اعضاء انجمن ، با جدّیت فراوان ابتدا با جمع‌آوری وجوه از خیّرین و اهالی محل ، احداث بنای جدید مدرسه را در محوطه جلوی دبستان بگونه‌ای آغاز میکنند که بتوانند با ساخت طبقه دوم آن ، مدرسه راهنمایی را نیز فعّال نمایند .  لیکن از آنجا که وجوه کمکهای مردمی کافی نبود و همچنین تلاش برای جذب بودجه و اعتبارات دولتی بی‌نتیجه ماند لذا ساختمان مدرسه بصورت یک طبقه پس از تاخیر زیاد در سال 1377  مورد بهره برداری قرار گرفت و تا کنون در سطح ابتدایی دائر میباشد .

در این 32 سال بیش از 120 نفر از اهالی خردسال غیاثکلا در این دبستان تحصیل نمودند که بسیاری از آنان درحال حاضر در مناصب و موقعیتهای موثّر جامعه نقش ایفاء مینمایند . 

قابل ذکر است طی این 30 سال با تشکیل کلاسهای نهضت سوادآموزی بسیاری از بزرگسالان روستا نیز سواد خواندن و نوشتن آموختند .

نظام تحصیلی سپاه دانش در غیاثکلا

درسال 1342 (شمسی ) با اجرای اصل ششم انقلاب سفید ، اوّلین سپاهی دانش به خاک غیاثکلا پای گذاشت . در همانزمان علاوه بر تحصیلکردگان (علوم حوزوی و قدیمه و جدیده) موصوفه در نوشتارقبلی ، عدّه‌ای دیگر از کودکان و نوجوانان این روستا ، نزد ملا‌اسماعیل کوهی مستقر در زیارکلا مشغول تحصیل علوم قدیمه (عم جزو ، قرآن ، خزائن ، جوهری ) بودند .

بالغ بر سه سال میشد که از میرزا ابراهیم و تدریس‌اش درفضای زیر "سقّانفارمصیّب‌دایقلی" خبری نبود . و متولّدین 1328 تا 1333 که شاگردان وی بودند اکنون (سال 1342) درآمل  تحصیل مینمودند .

اگرچه تحصیلات جدیده تحت نظام آموزشی سپاهی‌‌دانش ، بسیاری از متولّدین 1334 تا 1336 را به صحنه دبستان کشاند . لیکن مکتب‌خانه ملااسماعیل ازرونق نیفتاد وکودکان 5 و 6 ساله در آن مکتبخانه به آموزش علوم قدیمه مشغول بودند . و حتّی مابین سالهای 1347 تا 1349 بدلیل ایجاد وقفه و تعطیلی موقّّت ناشی ازعدم اعزام سپاهی دانش به غیاثکلا ، این مکتب خانه برای متولّدین 1338 تا 1342 بسیار فعّالتر نیز شد .

اوّلین نفری که بعنوان آموزگارسپاه دانشی به غیاثکلا وارد شد آقای علی نیکپور اهل اجبارکلا بود و چون هنوز دبستان و مدرسه‌ای دراین روستا تأسیس نشده بود لذا در مکان تکیه ، کلاس برقرار میگردید و متولدین 1335 تا 1337 درآن تحصیل مینمودند .

نیکپور درمنزل آقای صادق‌علی تقی‌زاده سکونت داشت و در مدّت دو سالی که خدمت سربازی خویش را طی مینمود ، مقدّمات ساخت مدرسه را در مکان فعلی ، فراهم نمود .

اولین گروهی که با سپاه دانش نیکپورتحصیل نمودند عبارتند از :

( محمّدآقا خرسندی(غیاثی) – عبدالعلی تقی‌زاده – عباسعلی‌علیزاده و.....)

بعد از نیکپور فردی بنام "جوان نورس" اهل آذربایجان به تدریس پرداخت

و درمنزل مرحوم حسن محمدی سکونت یافت .

 در دورۀ او با تکمیل شدن مدرسه ، کلاس درس به آنجا منتقل شد .  و تبعاً محل سکونت آموزگاران نیز درمحلّ دبستان تعیین گردید . پس از ایشان همشهری و همزبانش داریوش علیپور سوّمین آموزگارسپاه دانشی این روستا بود وچون مابین او و یکی از اهالی من بنام حاج مرادمحمّدی(جالوی)، بدلیل تمکین نشدن تقاضای اسب از طرف داریوش ، مشاجره صورت گرفت و منتهی به محاکم انتظامی شد لذا روستای غیاثکلا بمدّت دو سال از داشتن سپاه دانش محروم بود و محصّلین و مشمولین تحصیل ناگزیر بودند در مدارس دیوکلا (قائمیه فعلی) و جالیکلا  حضور یابند .

در سال تحصیلی 49-48 یکی ازاهالی این غیاثکلا بنام زین‌العابدین قاسمی(غیاثی) موفق به اخذ دیپلم از قم گردید و بمنظور انجام خدمت نظام چون متأهل و دارای فرزند بود ، بعنوان نیروی سپاه دانش به زادگاه خویش اعزام شد .و با ورود ایشان ، مدرسۀ این روستا مجددأ فعّال گردید .
پس از مرحوم زین‌العابدین قاسم‍ی ، فردی ازخطّۀ قوچان بنام آقای برزنونی تدریس درسالهای 1351 و1352 را بر عهده داشت درسال تحصیلی 53-52 آقای جلالی نیز با وی همراه میشود .
از آن سال به بعد مدرسه غیاثکلا ، هرساله برخوردار از دو معلّم سپاه دانش میشود .

بدین گونه که آقای جلالی (زادۀ کوهستان مازندران) سال اوّل خدمت خویش را همزمان با سال دوّم خدمت آقای برزنونی و سال دوّم خدمت خویش (54-53 ) را همزمان با سال اوّل از خدمت سپاه دانش جدید آقای صفایی ، گذراند .

معمولأ یکنفر کلاس اوّل ودوّم و نفر دیگر کلاس سوّم وچهارم را تدریس میکردند و مدرسۀ روستا دارای کلاس پنجم نبود زیرا با تغییر نظام آموزشی کشور در سال 1352 دوره ابتدایی تا کلاس پنجم تعیین شد و امتحان ثلث آخر آن بصورت نهایی برگزارمیگردید . بنابراین مدارسی که توسط سپاه دانش تدریس میشدند چون صلاحیّت برگزاری امتحان نداشتند ، دارای پایۀ پنجم ابتدایی نیز نبودند .

آقای صفایی ، اهل تبریز و بسیارمتدیّن ومذهبی بود . تا آنجا‌که در سال تحصیلی 55-54 شاگردان مدرسه و اهالی روستا ، شاهد آموزش  نماز  و اقامه نماز جماعت توسط وی در مسجد غیاثکلا بودند .

در سال تحصیلی 56-55  آقای رحمانی (اهل تهران) به آقای صفایی ملحق شد و یکسال پس از رفتن آقای صفایی به تنهایی تدریس مینمود تا اینکه با پیروزی انقلاب در سال 1357 و دگرگونی حکومت ازسلطنتی به جمهوری ، نظام آموزشی سپاه دانش نیز بکلّی ملغی و معدوم  گردید .

شایان توجه است که بدانیم در سال 1357 ( یعنی زمان فروپاشی نظام آموزشی سپاه دانش )  اوّلین تحصیلکردگان این نظام آموزشی درغیاثکلا ، مفتخر به اخذ مدرک دیپلم شده بودند .  

وضعیّت تحصیل (قبل‌ازسپاهی‌دانش) درغیاثکلا

تحصیل (باسوادی) تا قبل ازسال 1342  شمسی درمن (غیاثکلا) ، به‌شکل سنّتی و غیر رسمی وجود داشته است . و درسال 1342 با اجرای بند 6 رفرمهای انقلاب سفید شاه و ملّت یعنی ورود سپاهی دانش به روستاها ، تحصیل وارد فاز جدید شده  و بطور رسمی در من آغاز گردید .

لازم است قبل از بیان  وضعیت تحصیلی و افراد تحصیلکرده تا  سال 1342  ،  ابتدا اجمالاً توضیحاتی در خصوص دو بند از شش بند رفرمهای انقلاب سفید شاه وملّت ارائه شود .

بند اول انقلاب سفید ، "الغای نظام فئودالی ارباب و رعیت " یعنی اصلاحات اراضی است .

بند آخر(ششم) انقلاب سفید ، "ایجاد سپاه دانش در روستاها" میباشد .


وضعیت روستاها قبل از انقلاب سفید

روستاهای ایران در دوران حکومتهای قبل ازاسلام در مالکیت ملوک و سرکردگان طوائف بود و مردم بصورت گروهی در آن زمینها کارمیکردند و شخصا محصول را تصرّف نمیکردند بلکه محصول بصورت تجمعی با مدیریت و نظارت روسای هر قوم و طائفه بفروش میرسید و درمقابل نیازهای معیشتی (خوراک ، پوشاک ، مسکن ، حمام و ازدواج ........) آحاد هر قوم تامین میگردید . 

این روش در زمان مادها و سپس هخامنشیان بدون آنکه حکومت دخالتی در خیر وشر آن بنماید وجود داشت ، امّا ( پس از حاکمیت عدالتمدار هخامنشیان ) ، متاسفانه درزمان سلوکیان ، دست اندازی به اراضی تحت اختیار  طوائفی (که کشته شدن رئیس و افراد مؤثر آن در جنگها ، موجب پراکندگی و بهم ریختگی آن قوم می گردید ) ، فتح بابی شد برای تصرف عدوانی اموال و املاک اقوام ایرانی  توسط حکومتها ، هرچند این خصلت مذموم در یونان و روم وجود داشت و سلوکیان که یونانی بودند و مروّج فرهنگ و رسومات آن تمّدن ، در حقیقت با تصاحب و غصب زمینها‌ی مردم  ، خالق املاک خالصه در ایران گردیدند .

املاک خالصه ، به زمینهایی گفته میشود که  مالکیت و حق بهره‌وری از عایدات آن در اختیار شاه  و حکومت مرکزی میباشد و غالباً بصورت اجاره در اختیار زارعان قرارمیگیرد و یا در شکل تیول به افراد لشکری و کشوری ( وابستگان به حاکمان و سلاطین) واگذار میشود .

پس از سلوکیان ، اشکانیان و پس از آنها ساسانیان بر این روش شدّت بخشیدند تا آنجا که در حکومت ساسانیان مالکیت خصوصی برای اقشار عموم جامعه (چه فردی و چه گروهی) وجود نداشت و تمامی املاک در مالکیت شاه و درباریان و دبیران و اشراف جامعه بود و کشاورزان مستأجر آنها بودند .

با ورود اسلام ، چون مردم ایران از قوانین اسلام بی اطلاع بودند و ازطرفی حاکمان اموی و عباسی نیز پایبند اجرای موازین عادلانه اسلام نبودند ، و خود را در منصب خلیفه‌ی پیامبر ، مالک همه چیز مردم میدانستند  لذا همان رسوم حاکمان ساسانی را تداوم بخشیدند . بدینمعنی که حکومت مالک زمینها بود و رعیت در حدّ بخور و نمیر از دسترنج خود بهره میبرد و عمده محصول بابت اجاره به تیولداران و یا حکومت عرضه میگردید .

با تثبیت حکومت صفویه (آغاز قرن دهم هجری) که فی‌الواقع مبدأ حکومت متمرکز شیعی در ایران  بحساب می‌آمد ، اوضاع کشاورزان از حیث بهره وری از عایدات زمین خوب شد امّا ترکیب و ماهیّت مالکیت بر اراضی ،  به همان شکل سابق باقی ماند . یعنی کشاورزان مالک زمین نبودند  ولی مالک محصول آن بودند . در این روش  حکومت از آنها اجاره نمیگرفت ولی جهت تامین مخارج لشکری و کشوری از کشاورزان دشتها و جلگه‌ها مالیات عمومی دریافت میکرد و از کشاورزان زمینهای کوهستانی بجای مالیات سرباز میگرفت .

 با این اوصاف کشاورزان بطور نسبی از این وضعیت راضی بودند ولی  چون مالکیت بر اراضی  برای آنها  بطور مطلق تعریف نشده بود ، انگیزه جهت آباد و دائر کردن زمینهای بائر در آنها وجود نداشت  و  نمیتوانستند بر معیشت شخصی خویش و اقتصاد ملّی کشور رونق بخشند . 

پس ازصفویه وضع برهمین منوال بود با این تفاوت که افشاریان و زندیان با توسّل به ترفندهای  مختلف  بر میزان املاک خالصه حکومت مرکزی افزودند . و آنقدر در تبدیل  املاک به خالصه افراط کردند  که بعدها به‌رغم تلاشهای محمدشاه قاجار برای بازگرداندن املاک غصبی نادرشاه به صاحبانش ، توفیقی در کاهش املاک خالصه حاصل نشد.

در دوران ناصرالدّین شاه ، جمعیت درباریان و منسوبین قاجار به اوج خود رسیده بود و ازطرفی بسیار عیّاش و بی‌بندوبار و ولخرج بودند لذا پس از شهادت امیرکبیر ، چنان ناصرالدّین شاه را تحت فشار گذاشتند که موجب شدند تا شاه ، علاوه بر واگذاری و فروش املاک خالصه به آنها ، بسیاری از اراضی تحت اختیار کشاورزان را نیز  هدف  دست‌درازی قرار دهد و جهت دستیابی به نقدینگی آنها را به ثروتمندان فروخته و یا به تیول اطرافیان شاه  در بیاورد .

وازاین پس بود که نظام ارباب ورعیتی در ایران عمومیّت یافت و آنچنان رسمی و قانونی گشت که اربابان نه تنها مالک و موجر زمین کشاورزی بودند بلکه مالک  کشاورزان و صاحب اختیار و همه کاره  و حاکم بر  امور کلی  و جزئی زندگی شخصی روستائیان شده بودند .

در زمان رضاخان ( بانی حکومت پهلوی ) اوضاع بمراتب وخیمتر شد و کشاورزان علاوه براینکه  7/5 خروار( 750کیلو) شالی برای کشت یک هکتار بعنوان مالیات واجاره زمین به ارباب میدادند . بابت مالیات عمومی به دولت چون دست‌تنگ بودند میبایست نفر به بیگار بفرستند .

ناگفته نماند از هر هکتار بیش از یک تن شالی برداشت نمیشد و لذا کشاورزان بسیار مفلس و بینوا بودند . این وضعیت آنقدر ادامه داشت تا  محمّدرضا شاه پهلوی بمنظور خارج نمودن ایران از سیستم فئودالی سنّتی و ایجاد نظام نوین کشاورزی و صنعتی و نیز جهت پیشبرد سایر نو آوریهای خویش ، دست به اصلاحات و رفرمهایی زد که چون بعضی از این اصلاحات بنیادی و اساسی بودند لذا آنرا انقلاب سفید نامیدند .


نظام ارباب ورعیتی در غیاثکلا

در زمان ناصرالدّین شاه قاجار ، زمینهایی که تا سال 1298 قمری (1260 شمسی) بطور نسبتاً مطلوب توسط اهالی غیاثکلا ،  کشت میشد ، ناگهان دارای مالک و ارباب گردید .

اوّلین ارباب جعفرخان نوایی نام داشت و سپس برادرش محسن خان نوایی و نهایتاً برادر زاده‌اش ابوالقاسم خان نوایی  در منصب ارباب حضورداشتند . و اندک زمانی نیز فردی  بنام مقیمی به نیابت از طرف آنان اربابی می‌نمود .

شیوه اربابی نواییها در (غیاثکلا و جالیکلا و زیارکلا و بینمد) تقریباً محترمانه بود زیرا حضور فرهیختگان و بزرگان غیاثکلا و فرهنگ و متانت اهالی چهار روستا ، مانع از آن میشد که خانهای نوایی بتوانند همچون سایر اربابان ، اعمال قدرت و زور بر تمامی ارکان و مناسبات روستا بنمایند .

آنها به دریافت اجاره (مالیات) زمینها بسنده نموده و اگر هم دخالتی در سایر امور مینمودند بیشتر جنبه همکاری داشته و منشاء آبادانی و رفاه بوده است . مثلأ ساخت حمام عمومی در زیارکلا و مشارکت در ساخت تکیه اسپیاری ( بینمد قدیمی ) ، نمونه‌ای از مساعدت وهمراهی آنان بوده است

رابطه خانهای نوایی با اهالی غیاثکلا چندان غیر عادلانه نبود و تقریباً میتوان گفت غیر از رابطه‌ی  ارباب و رعیتی مناسبات دیگری نیز داشتند . تا آنجاکه این مناسبات به رابطه عمیق ازدواج نیز منجر شد و وصلت خان با خانم زینب جال (دخترابراهیم جال ثانی - و - خواهر  ماجان جال  همسر حسن حسین زاده ) ، نوایی‌ها پسرخاله‌های حسین‌زاده‌ها  گردیدند .


وضعیت تحصیل غیاثکلا در زمان ارباب و رعیتی  

به‌سبب وجود روابطی که توصیف شد و نیز بدلیل حرمتی که ارباب نواییها برای بزرگان و باسوادان غیاثکلا قائل بودند ، اهالی غیاثکلا از نظر تحصیل محدودیت نداشتند و با اینکه در این روستا مدرسه علوم جدیده وجود نداشت تعداد قابل ملاحظه‌ای از اهالی غیاثکلا سواد خواندن قرآن را داشتند و تعدادی نیز سواد خواندن متون فارسی را بدلیل آموزش کتابهای خزائن و جوهری ، دارا بودند .

غیاثکلا از حیث برخورداری تحصیلکردگان و افراد باسواد ، تا قبل از ایجاد سپاه دانش ، نسبت به اغلب قریب به اتّفاق روستاهای منطقه ( و حتّی فرا منطقه) جلوتر بود و اگر در خصوص داشتن مدرسه و تحصیلات علوم جدیده از دیوکلا (قائمیه) و کاردگرمحلّه عقبتر دیده میشد ، لیکن در داشتن تحصیلکردگان علوم قدیمه و بخصوص علوم حوزوی (در حد اجتهاد ) ،  نه تنها جلوتر از آندو  بلکه سرآمد روستاها و شهره نزد علمای بابل وامیرکلا  بود . 

غیاثکلا تا قبل از اجرای بندششم انقلاب سفید (یعنی سال1342 ) ، سابقه تحصیلی چهار روحانی که تاسطوح بالای علوم حوزوی رسیده بودند را ، در پرونده افتخارات خود داشت :

شیخ ملّاحسین تا لمعه و شیخ محمود غیاثی تا پایان سطح نهایی (مکاسب و کفایه) و شیخ محمّدعلی جالوی‌نژاد و شیخ علی غیاثی حداقل یکدوره درس خارج را گذرانده بودند و به اجتهاد نائل شده بودند .

شایان ذکر است فرزند شیخ ملاحسین ، شیخ احمد نیز درس حوزه تا " مغنی البیب " یعنی نحو پیشرفته راخوانده بود که اجل مهلت نداد و در جوانی به رحمت خدا رفتند و همچنین همزمان با شیخ محمد علی جالوی‌نژاد ، یکی دیگر از اهالی به نام حاج ابوالقاسم قاسمی تا پایان " الفیّه سیوطی " یعنی نحو میانه را خوانده بود که علیرغم میل باطنی ناگزیر به ترک آن شد . 

افراد فوق الذکر قبل از شروع درس حوزوی (جامع المقدمات) ، ابتدا در غیاثکلا (عمّ‌جز - قرآن - خزائن - طریق البکاء - جوهری ) را نزد روحانیون پیشکسوت میآموختند و سپس مقدمات را در بابل و بعضاً سطح اول را نیردربابل میخواندند . و در صورت ادامه تحصیل ، برای آموزش سطح تکمیلی (رسائل و مکاسب و کفایه ) روانه‌ی قم میشدند و جهت درس خارج به نجف اعزام میگردیدند . مثلاً شیخ ملاحسین و فرزندش در بابل درس خواندند و شیخ محمود دروس سطح پیشرفته را درتهران و شیخ محمدعلی جالوی نژاد و شیخ علی غیاثی در قم و نجف و آقای جالوی پس از نجف کمی هم درتهران به تدریس و تحصیل تواماً مشغول بود .

درهمان زمان (سال 1342 شمسی ) چهار تن از نوجوانان غیاثگلا ، درحال اتمام دوره ابتدایی (پایه  پنجم  و ششم) به اسامی (زین‌العابدین قاسمی ، محمّدباقرجالوی ،  عسگری حسین‌زاده ، اکبر غیاثپور ) در مدارس آمل مشغول تحصیل بوده‌اند . و سه تن دیگر بنامهای ( محمّدعلی فرجی ،  ابراهیم خرسندی ، نعمت مهدوی) کلاس دوّم وسوم ابتدایی در دیوکلا قائمیه مشغول تحصیل بودند و  افرادی دیگر همچون  ( ناصر رمضانی و علی رمضانی و اصغر تقی‌پور ) بطور غیر رسمی درس جدیده را در مکان زیر سقّانفار  غربی نزد استاد "میرزا ابراهیم" تحصیل مینمودند .

 شایان ذکر است که اینان نیز مانند شیوخ فوق الاشاره ، قبل از خواندن دروس جدیده (فارسی و حساب) ، ابتدا عم‌جزو _ قرآن _ خزائن _ طریق البکاء و جوهری را خوانده‌اند  .

علاوه بر تحصیلکردگان فوق الذکر افرادی دیگر از اهالی غیاثکلا نیز بوده‌اند که بدلیل توانایی در خواندن  قرآن و یا داشتن سواد برای خواندن اشعار و مدایح به آنها " ملا " میگفتند که تعدادی از زنان هم بین آنها مشاهده میشدند .

این افراد عبارتند از : (محمدسلطان خرقه‌پوش - صالح جال - حاجی‌آقا خرقه‌پوش(غیاثی) - مشهدباباجال- مشهدی حسن حسین‌زاده - ملا عیسی جالوی - یونس و حبیب جال - و اغلب فرزندان اینان اعم از ذکور و اناث که درمجال دیگر ذکر خواهد شد .

در سال 1342 علاوه بر طرح الغای ارباب و رعیتی ، ایجاد سپاه دانش در غیاثکلاه باعث ایجاد فضایی شد تا بسیاری از کودکان و نوجوانان بتوانند به تحصیل بپردازند که در نوشتار بعدی به شرح آن خواهیم پرداخت .