ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
تابستان سال 1355 در زمین کاله غیاثکلا مشغول بازی فوتبال بودیم که یکی از بازیکنان ( اصغر جال ) از همان شروع بازی به بازیکنان هشدار داد که زیاد سرو صدا نکنند چون یکی از دوستان همبازیشان بنام محمود پس از چندماه بستری بودن در بیمارستان تهران ، بتازگی به خانه مراجعت کرده بود و اصلاً حالش مساعد نبود و از طرفی خانوادهاش هم دل و دماغ سروصدا را نداشتند . از آنجایی که محمود قبلاً همبازی ما بود اگر احساس میکرد که ما در حال بازی هستیم و او محروم از بازی است ، دلش میگرفت . بهمین جهت برای رعایت حالش آنروز را بسیار آرام و ساکت به فوتبال پرداختیم . هنوز ساعتی از بازی ما نگذشته بود که ناگهان صدای شیون و ناله و آه و فغان از خانه ی صالح عمو بگوش رسید .
خانه صالح عمو در نزدیکی کاله واقع بود و سر و صدای آنجا بطور کامل شنیده میشد ، به محض شنیدن شیون سریع بازی را رها کردیم و به سمت خانه صالح عمو دویدیم . صالح عمو کنار ستون چوبی پلهها (سکو سر ) در حال مویه و زاری با صدای بلند میخواند :
( طاق بئیه مه جفت ریکا ، ببا بمیره - محمود ره بورده خدا ، ببا بمیره )
با شنیدن این شعر برای ما یقین حاصل شد که محمود فوت کرده است و از آن روز تا یکهفته دیگر به کاله برای فوتبال نرفتیم .
صالح ابراهیمی ، نزد تمامی غیاثکلا عمو خطاب میشود . درحالیکه او و خانوادهاش (مرکب از شش نفر) در غیاثکلا کاملاً تنها بوده و هیچگونه فامیل و وابستهای نداشته و ندارند . زیرا صالح عمو ، در سن 30 سالگی از اسپاهیکلا به غیاثکلا مهاجرت نموده بود و با اینکه دارای زمین زراعی و سرمایه ای نبود ، نزد مردم صمیمی و غریبنواز غیاثکلا ماندگار شد و با کار کردن در خانه و روی زمینهای اهالی این روستا امرار معاش میکرد . هرچند صالح ابراهیمی هیچگاه در زندگی حتی از رفاه و تمکّن حداقلی برخوردار نبود ولیکن از زندگی در غیاثکلا و توجهی که اهالی نسبت به او داشتند خوشنود و راضی بود .
صالح عمو دارای دو پسر بود . پسر بزرگ او داوود نام داشت و محمود پسر دوم صالح 4 سال کوچکتر از داود بود که در سن 15 سالگی در گذشت . یکی از دخترانش گلبهار خانم ساکن غیاثکلا همسر حاج علی خاکی میباشد . و سایر دخترانش در خارج از غیاثکلا ازدواج نمودند .
صالح عمو سالها با همسرش ( شهربانو نعمتی ) به تنهایی زیست و از سال 1388 بعد از فوت همسرش که تنهاتر شده است ، فقط دخترش گلبهار که ساکن غیاثکلا میباشد از او مراقبت مینماید .
داوود پسر بزرگ صالح پس از ازدواج با دختری از درزیکلا ، بدلیل عدم اشتغال در غیاثکلا ، به روستای درزیکلا مهاجرت کرد و طی سی سالی که در آنجا به کشاورزی و رانندگی مزدا وانت اشتغال داشته ، همواره دلش با غیاثکلا بود و با اینکه غیاثکلا وطن او محسوب نمیشد ولی با تعصب و علاقه خاصی از غیاثکلا یاد میکرد .
داوود ابراهیمی که پس از فوت برادرش محمود ، طی 35 سال تاکنون ، تنها یادگار (طاق پسر ) پدر بود ، دو روز است که پدر بیکس و تنهای خود را تنهاتر از قبل نمود و او را در فراق جانسوز خویش بیپسر گذاشت و به نزد محمود و مادرش شتافت .
داوود از اواخر سال قبل به بیماری قلبی دچار شد و پس از معالجات مستمر نهایتاً دریچهی قلب خود را بدست جراحان سپرد . ولیکن گویا عارضههای آن بیماری دست از سرش برنداشت و چند روز قبل ، بهنگام کار در زمین به سر درد شدید دچار میشود و وقتی به پزشک مراجعه مینماید فشارش روی 18 بود که همزمان با تزریق آمپول برای پائین آوردن فشار ، بر اثر خونریزی داخل مغز دچار سکته مغزی شده و در سن 54 سالگی دار فانی را وداع گفته و پیکرش در آرامگاه روستای درزیکلا به خاک سپرده میشود .
داوود با بجای گذاشتن 2 دختر و 3 پسر از خویش ، تداوم نسل صالح ابراهیمی را تضمین مینماید. خدایش مورد رحمت واسعه قرار دهد و صبر جمیل و اجری جزیل بر بازماندگانش عطا نماید .
من به سهم خویش درگذشت این مرحوم مغفور را به پدر داغدار و تمامی افراد خانوادهاش و همچنین به وابستگان سببی آن مرحوم از اهل غیاثکلا ، تسلیت عرض مینمایم .