ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
عجب دنیای وانفسایی است و همه چیز آن ناگهانی و غیر مترقبه ، بطوریکه هیچ چیز آن قابل پیشبینی نیست
صبح روز جمعه هفتم رمضان (ششم مرداد) پس از خوردن سحری و خواندن نماز صبح و کمی استراحت ، هنگام خروج از غیاثکلا بمنظور فاتحهخوانی تودیعی ، در قبرستان نرگس حضور یافتم . ضمن قرائت فاتحه یاد 89 متوفای مدفون در آرامگاه از ذهنم گذشت ولی هرگز تصور اینکه بفاصله یک شبانه روز ، احدی بر این جمع اضافه شده و تعداد دفنشدگان آرامگاه نرگس به 90 افزایش یابد ، به ذهنم خطور نکرد .
دیروز ساعت 9 صبح به اراک رسیدم و یکسر به محل کار رفتم و وقتی ساعت 5 بعد از ظهر به منزل رسیدم (بدلیل بی خوابی شب قبلش که از ساعت یک نیمه شب ، پشت فرمان نشسته بودم) یکسره تا افطار خوابیدم و پس از افطار نیز بخاطر کم خوابی و خستگی مفرط به وبلاگ مراجعهای نداشتم تا از خبر فوت مرحوم کربلایی مصیب حسینی که در وبلاگ درج شده بود ، مطلع شوم .
امروز به محض اینکه از اداره به خانه برگشتم بدون هیچگونه تاخیری یکسر به سراغ وبلاگ آمدم و با دیدن خبر فوت سقای ابوالفضلی غیاثکلا (موسوم به سقانفار مصیب داقلی (و پدر شهیدعلی حسینی ، بی اختیار آه از نهادم برآمد و دشنام بر این دنیای دنی و روزگار غدار نثار نمودم .
چون وقتی مظلومیت و سکوت و آرامش و سریهزیری و بیآزاری مرحوم در ذهنم تداعی شد خیلی دلم سوخت و بیاد جمله معروف پیامبر در وصف ابوذر " او تنها زندگی میکند، تنها میمیرد و تنها محشور میشود" افتادم که الحق در مورد او نیز بسیار صدق مینمود .
مرحوم مصیب حسینی مشهور به مصیب داقلی (دای قلی - پسردایی) سقایی را از پدرش مشهدی یوسف حسینی ، به ارث برده بود . برادرش مشهدی رمضان بر عکس خودش بسیار بذلهگو و اهلبیان و سخنگو بود که متاسفانه عمرش چندان به دنیا دراز نبود تا میراث سقایی را از آن خویش نماید .
نظر به اینکه مشهدی یوسف و فرزندانش رمضان و مصیّب از سادات نبودند ، میتوان نام فامیل حسینی را برای آنها دلیلی برای نام جدشان که به ظن قوی حسین نام داشت بحساب آورد .
گفته شده است که مشهدی یوسف از اطراف بابل ابتدا به منقارپی مهاجرت نمود و آنگاه پس از ازدواج با ننهجان به غیاثکلا آمد و در غیاثکلا صاحب دو پسر بنام رمضان و مصیب گردید و چون دارای زمین زراعی مکفی نبود لذا روزانه با پای پیاده به امیرکلا میرفت و نان و خربزه و هندوانه نوبرانه جهت فروش به اهالی روستاها ( بطور خاص روستای غیاثکلا ) تهیه مینمود .
مشهدی یوسف بسیار مذهبی و خوش مشرب بود بطوریکه اغلب شبها ، شبنشینی اهالی محل در منزل وی برگزار میشد وی بسیار روحانیون را دوست میداشت و با دوتن از روحانیون امیرکلا رفت و آمد منزلی داشت .
پسرش رمضان از حیث خلقیات ، شبیه او بود و بسیار نزد اهالی خواستنی و مطلوب مینمود بطوریکه در سفر دسته جمعی روستائیان به مشهد وی را نیز همراه خویش به مشهد بردند و مشیت چنین تعلق یافت تا مشهدی رمضان با داشتن کودک صغیر بنام علیرضا ، در همان سفر دار فانی را وداع گوید .
مرحوم مصیب بر خلاف پدر بسیار آرام و تنها و منزوی بود . وی با کشاورزی در زمینهای زراعی اندکی که از پدر به او رسیده بود امرار معاش میکرد و با تنگدستی خویش میساخت و از فعالیتهای اجتماعی فقط و فقط به سقایی دهه محرم در سقانفار موسوم به نام خودش بسنده نموده بود .
وی دارای دو پسر بود که یکی از آنها در آبانماه 1365 در جبهه باختران به شهادت رسید . همسرش حاجیه آسیه سیفی نیز در مرداد سال 1385 وی را ترک گفته و به دیار باقی شتافت .
تنها مونس کربلایی مصیّب بعد از فوت همسر در این دنیا ، قبر شهیدش علی(مظاهر) و تنها پسر باقیمانده و سه دخترش بودند که هنوز دوسالی از به سامان رسانیدن آخرین آنها نگذشته بود که بمثابه زندگی آرام و ساکتش , با انتخاب مرگی آرام و بیصدا ، مظلومانه و تنها رهسپار عقبی گردید و در کنار شفیع شهیدش آرام گرفت . و بدینگونه برای همیشه غیاثکلا را از سقایت نجیبانهی خویش محروم ساخت .