سایت روستای غیاثکلا

سایت روستای غیاثکلا

پایگاه اینترنتی روستای غیاثکلا دابو از توابع آمل - مازندران
سایت روستای غیاثکلا

سایت روستای غیاثکلا

پایگاه اینترنتی روستای غیاثکلا دابو از توابع آمل - مازندران

وضعیّت تحصیل (قبل‌ازسپاهی‌دانش) درغیاثکلا

تحصیل (باسوادی) تا قبل ازسال 1342  شمسی درمن (غیاثکلا) ، به‌شکل سنّتی و غیر رسمی وجود داشته است . و درسال 1342 با اجرای بند 6 رفرمهای انقلاب سفید شاه و ملّت یعنی ورود سپاهی دانش به روستاها ، تحصیل وارد فاز جدید شده  و بطور رسمی در من آغاز گردید .

لازم است قبل از بیان  وضعیت تحصیلی و افراد تحصیلکرده تا  سال 1342  ،  ابتدا اجمالاً توضیحاتی در خصوص دو بند از شش بند رفرمهای انقلاب سفید شاه وملّت ارائه شود .

بند اول انقلاب سفید ، "الغای نظام فئودالی ارباب و رعیت " یعنی اصلاحات اراضی است .

بند آخر(ششم) انقلاب سفید ، "ایجاد سپاه دانش در روستاها" میباشد .


وضعیت روستاها قبل از انقلاب سفید

روستاهای ایران در دوران حکومتهای قبل ازاسلام در مالکیت ملوک و سرکردگان طوائف بود و مردم بصورت گروهی در آن زمینها کارمیکردند و شخصا محصول را تصرّف نمیکردند بلکه محصول بصورت تجمعی با مدیریت و نظارت روسای هر قوم و طائفه بفروش میرسید و درمقابل نیازهای معیشتی (خوراک ، پوشاک ، مسکن ، حمام و ازدواج ........) آحاد هر قوم تامین میگردید . 

این روش در زمان مادها و سپس هخامنشیان بدون آنکه حکومت دخالتی در خیر وشر آن بنماید وجود داشت ، امّا ( پس از حاکمیت عدالتمدار هخامنشیان ) ، متاسفانه درزمان سلوکیان ، دست اندازی به اراضی تحت اختیار  طوائفی (که کشته شدن رئیس و افراد مؤثر آن در جنگها ، موجب پراکندگی و بهم ریختگی آن قوم می گردید ) ، فتح بابی شد برای تصرف عدوانی اموال و املاک اقوام ایرانی  توسط حکومتها ، هرچند این خصلت مذموم در یونان و روم وجود داشت و سلوکیان که یونانی بودند و مروّج فرهنگ و رسومات آن تمّدن ، در حقیقت با تصاحب و غصب زمینها‌ی مردم  ، خالق املاک خالصه در ایران گردیدند .

املاک خالصه ، به زمینهایی گفته میشود که  مالکیت و حق بهره‌وری از عایدات آن در اختیار شاه  و حکومت مرکزی میباشد و غالباً بصورت اجاره در اختیار زارعان قرارمیگیرد و یا در شکل تیول به افراد لشکری و کشوری ( وابستگان به حاکمان و سلاطین) واگذار میشود .

پس از سلوکیان ، اشکانیان و پس از آنها ساسانیان بر این روش شدّت بخشیدند تا آنجا که در حکومت ساسانیان مالکیت خصوصی برای اقشار عموم جامعه (چه فردی و چه گروهی) وجود نداشت و تمامی املاک در مالکیت شاه و درباریان و دبیران و اشراف جامعه بود و کشاورزان مستأجر آنها بودند .

با ورود اسلام ، چون مردم ایران از قوانین اسلام بی اطلاع بودند و ازطرفی حاکمان اموی و عباسی نیز پایبند اجرای موازین عادلانه اسلام نبودند ، و خود را در منصب خلیفه‌ی پیامبر ، مالک همه چیز مردم میدانستند  لذا همان رسوم حاکمان ساسانی را تداوم بخشیدند . بدینمعنی که حکومت مالک زمینها بود و رعیت در حدّ بخور و نمیر از دسترنج خود بهره میبرد و عمده محصول بابت اجاره به تیولداران و یا حکومت عرضه میگردید .

با تثبیت حکومت صفویه (آغاز قرن دهم هجری) که فی‌الواقع مبدأ حکومت متمرکز شیعی در ایران  بحساب می‌آمد ، اوضاع کشاورزان از حیث بهره وری از عایدات زمین خوب شد امّا ترکیب و ماهیّت مالکیت بر اراضی ،  به همان شکل سابق باقی ماند . یعنی کشاورزان مالک زمین نبودند  ولی مالک محصول آن بودند . در این روش  حکومت از آنها اجاره نمیگرفت ولی جهت تامین مخارج لشکری و کشوری از کشاورزان دشتها و جلگه‌ها مالیات عمومی دریافت میکرد و از کشاورزان زمینهای کوهستانی بجای مالیات سرباز میگرفت .

 با این اوصاف کشاورزان بطور نسبی از این وضعیت راضی بودند ولی  چون مالکیت بر اراضی  برای آنها  بطور مطلق تعریف نشده بود ، انگیزه جهت آباد و دائر کردن زمینهای بائر در آنها وجود نداشت  و  نمیتوانستند بر معیشت شخصی خویش و اقتصاد ملّی کشور رونق بخشند . 

پس ازصفویه وضع برهمین منوال بود با این تفاوت که افشاریان و زندیان با توسّل به ترفندهای  مختلف  بر میزان املاک خالصه حکومت مرکزی افزودند . و آنقدر در تبدیل  املاک به خالصه افراط کردند  که بعدها به‌رغم تلاشهای محمدشاه قاجار برای بازگرداندن املاک غصبی نادرشاه به صاحبانش ، توفیقی در کاهش املاک خالصه حاصل نشد.

در دوران ناصرالدّین شاه ، جمعیت درباریان و منسوبین قاجار به اوج خود رسیده بود و ازطرفی بسیار عیّاش و بی‌بندوبار و ولخرج بودند لذا پس از شهادت امیرکبیر ، چنان ناصرالدّین شاه را تحت فشار گذاشتند که موجب شدند تا شاه ، علاوه بر واگذاری و فروش املاک خالصه به آنها ، بسیاری از اراضی تحت اختیار کشاورزان را نیز  هدف  دست‌درازی قرار دهد و جهت دستیابی به نقدینگی آنها را به ثروتمندان فروخته و یا به تیول اطرافیان شاه  در بیاورد .

وازاین پس بود که نظام ارباب ورعیتی در ایران عمومیّت یافت و آنچنان رسمی و قانونی گشت که اربابان نه تنها مالک و موجر زمین کشاورزی بودند بلکه مالک  کشاورزان و صاحب اختیار و همه کاره  و حاکم بر  امور کلی  و جزئی زندگی شخصی روستائیان شده بودند .

در زمان رضاخان ( بانی حکومت پهلوی ) اوضاع بمراتب وخیمتر شد و کشاورزان علاوه براینکه  7/5 خروار( 750کیلو) شالی برای کشت یک هکتار بعنوان مالیات واجاره زمین به ارباب میدادند . بابت مالیات عمومی به دولت چون دست‌تنگ بودند میبایست نفر به بیگار بفرستند .

ناگفته نماند از هر هکتار بیش از یک تن شالی برداشت نمیشد و لذا کشاورزان بسیار مفلس و بینوا بودند . این وضعیت آنقدر ادامه داشت تا  محمّدرضا شاه پهلوی بمنظور خارج نمودن ایران از سیستم فئودالی سنّتی و ایجاد نظام نوین کشاورزی و صنعتی و نیز جهت پیشبرد سایر نو آوریهای خویش ، دست به اصلاحات و رفرمهایی زد که چون بعضی از این اصلاحات بنیادی و اساسی بودند لذا آنرا انقلاب سفید نامیدند .


نظام ارباب ورعیتی در غیاثکلا

در زمان ناصرالدّین شاه قاجار ، زمینهایی که تا سال 1298 قمری (1260 شمسی) بطور نسبتاً مطلوب توسط اهالی غیاثکلا ،  کشت میشد ، ناگهان دارای مالک و ارباب گردید .

اوّلین ارباب جعفرخان نوایی نام داشت و سپس برادرش محسن خان نوایی و نهایتاً برادر زاده‌اش ابوالقاسم خان نوایی  در منصب ارباب حضورداشتند . و اندک زمانی نیز فردی  بنام مقیمی به نیابت از طرف آنان اربابی می‌نمود .

شیوه اربابی نواییها در (غیاثکلا و جالیکلا و زیارکلا و بینمد) تقریباً محترمانه بود زیرا حضور فرهیختگان و بزرگان غیاثکلا و فرهنگ و متانت اهالی چهار روستا ، مانع از آن میشد که خانهای نوایی بتوانند همچون سایر اربابان ، اعمال قدرت و زور بر تمامی ارکان و مناسبات روستا بنمایند .

آنها به دریافت اجاره (مالیات) زمینها بسنده نموده و اگر هم دخالتی در سایر امور مینمودند بیشتر جنبه همکاری داشته و منشاء آبادانی و رفاه بوده است . مثلأ ساخت حمام عمومی در زیارکلا و مشارکت در ساخت تکیه اسپیاری ( بینمد قدیمی ) ، نمونه‌ای از مساعدت وهمراهی آنان بوده است

رابطه خانهای نوایی با اهالی غیاثکلا چندان غیر عادلانه نبود و تقریباً میتوان گفت غیر از رابطه‌ی  ارباب و رعیتی مناسبات دیگری نیز داشتند . تا آنجاکه این مناسبات به رابطه عمیق ازدواج نیز منجر شد و وصلت خان با خانم زینب جال (دخترابراهیم جال ثانی - و - خواهر  ماجان جال  همسر حسن حسین زاده ) ، نوایی‌ها پسرخاله‌های حسین‌زاده‌ها  گردیدند .


وضعیت تحصیل غیاثکلا در زمان ارباب و رعیتی  

به‌سبب وجود روابطی که توصیف شد و نیز بدلیل حرمتی که ارباب نواییها برای بزرگان و باسوادان غیاثکلا قائل بودند ، اهالی غیاثکلا از نظر تحصیل محدودیت نداشتند و با اینکه در این روستا مدرسه علوم جدیده وجود نداشت تعداد قابل ملاحظه‌ای از اهالی غیاثکلا سواد خواندن قرآن را داشتند و تعدادی نیز سواد خواندن متون فارسی را بدلیل آموزش کتابهای خزائن و جوهری ، دارا بودند .

غیاثکلا از حیث برخورداری تحصیلکردگان و افراد باسواد ، تا قبل از ایجاد سپاه دانش ، نسبت به اغلب قریب به اتّفاق روستاهای منطقه ( و حتّی فرا منطقه) جلوتر بود و اگر در خصوص داشتن مدرسه و تحصیلات علوم جدیده از دیوکلا (قائمیه) و کاردگرمحلّه عقبتر دیده میشد ، لیکن در داشتن تحصیلکردگان علوم قدیمه و بخصوص علوم حوزوی (در حد اجتهاد ) ،  نه تنها جلوتر از آندو  بلکه سرآمد روستاها و شهره نزد علمای بابل وامیرکلا  بود . 

غیاثکلا تا قبل از اجرای بندششم انقلاب سفید (یعنی سال1342 ) ، سابقه تحصیلی چهار روحانی که تاسطوح بالای علوم حوزوی رسیده بودند را ، در پرونده افتخارات خود داشت :

شیخ ملّاحسین تا لمعه و شیخ محمود غیاثی تا پایان سطح نهایی (مکاسب و کفایه) و شیخ محمّدعلی جالوی‌نژاد و شیخ علی غیاثی حداقل یکدوره درس خارج را گذرانده بودند و به اجتهاد نائل شده بودند .

شایان ذکر است فرزند شیخ ملاحسین ، شیخ احمد نیز درس حوزه تا " مغنی البیب " یعنی نحو پیشرفته راخوانده بود که اجل مهلت نداد و در جوانی به رحمت خدا رفتند و همچنین همزمان با شیخ محمد علی جالوی‌نژاد ، یکی دیگر از اهالی به نام حاج ابوالقاسم قاسمی تا پایان " الفیّه سیوطی " یعنی نحو میانه را خوانده بود که علیرغم میل باطنی ناگزیر به ترک آن شد . 

افراد فوق الذکر قبل از شروع درس حوزوی (جامع المقدمات) ، ابتدا در غیاثکلا (عمّ‌جز - قرآن - خزائن - طریق البکاء - جوهری ) را نزد روحانیون پیشکسوت میآموختند و سپس مقدمات را در بابل و بعضاً سطح اول را نیردربابل میخواندند . و در صورت ادامه تحصیل ، برای آموزش سطح تکمیلی (رسائل و مکاسب و کفایه ) روانه‌ی قم میشدند و جهت درس خارج به نجف اعزام میگردیدند . مثلاً شیخ ملاحسین و فرزندش در بابل درس خواندند و شیخ محمود دروس سطح پیشرفته را درتهران و شیخ محمدعلی جالوی نژاد و شیخ علی غیاثی در قم و نجف و آقای جالوی پس از نجف کمی هم درتهران به تدریس و تحصیل تواماً مشغول بود .

درهمان زمان (سال 1342 شمسی ) چهار تن از نوجوانان غیاثگلا ، درحال اتمام دوره ابتدایی (پایه  پنجم  و ششم) به اسامی (زین‌العابدین قاسمی ، محمّدباقرجالوی ،  عسگری حسین‌زاده ، اکبر غیاثپور ) در مدارس آمل مشغول تحصیل بوده‌اند . و سه تن دیگر بنامهای ( محمّدعلی فرجی ،  ابراهیم خرسندی ، نعمت مهدوی) کلاس دوّم وسوم ابتدایی در دیوکلا قائمیه مشغول تحصیل بودند و  افرادی دیگر همچون  ( ناصر رمضانی و علی رمضانی و اصغر تقی‌پور ) بطور غیر رسمی درس جدیده را در مکان زیر سقّانفار  غربی نزد استاد "میرزا ابراهیم" تحصیل مینمودند .

 شایان ذکر است که اینان نیز مانند شیوخ فوق الاشاره ، قبل از خواندن دروس جدیده (فارسی و حساب) ، ابتدا عم‌جزو _ قرآن _ خزائن _ طریق البکاء و جوهری را خوانده‌اند  .

علاوه بر تحصیلکردگان فوق الذکر افرادی دیگر از اهالی غیاثکلا نیز بوده‌اند که بدلیل توانایی در خواندن  قرآن و یا داشتن سواد برای خواندن اشعار و مدایح به آنها " ملا " میگفتند که تعدادی از زنان هم بین آنها مشاهده میشدند .

این افراد عبارتند از : (محمدسلطان خرقه‌پوش - صالح جال - حاجی‌آقا خرقه‌پوش(غیاثی) - مشهدباباجال- مشهدی حسن حسین‌زاده - ملا عیسی جالوی - یونس و حبیب جال - و اغلب فرزندان اینان اعم از ذکور و اناث که درمجال دیگر ذکر خواهد شد .

در سال 1342 علاوه بر طرح الغای ارباب و رعیتی ، ایجاد سپاه دانش در غیاثکلاه باعث ایجاد فضایی شد تا بسیاری از کودکان و نوجوانان بتوانند به تحصیل بپردازند که در نوشتار بعدی به شرح آن خواهیم پرداخت .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.