دوتن مدّاح اصلی ( کربلایی حاج آقا و کربلایی شیخ یوسف ) فعّالیّت خود را از تکیه مشترک اسپیاری به تکیه غیاثکلا ، انتقال دادند . وسالها دراین زمینه فعالیّت نمودند .
با فوت کربلایی حاج آقا (پدرکربلایی شیخ محمود غیاثی) ، کربلایی شیخ یوسف به تنهایی عهده دار این وظیفه بود تا اینکه برادرزاده مرحوم کربلایی حاج آقا درمرثیه خوانی به کمک وی شتافت . او کسی نبود جز مرحوم میرزاحسین ( برادر مرحوم حسن محمدی و فرزند مرحوم مشهدی محمّد و نوه کربلایی علیجان ) . متاسّفانه عمر وی کوتاه بود و از طرفی کهولت سن کربلایی شیخ یوسف نیز اجازه خواندن را از ایشان سلب کرده بود و لذا ناگزیر فرزندان کربلایی شیخ محمود غیاثی یعنی مرحوم حاج ابوالقاسم قاسمی و مرحوم غلامعلی غیاثی بطور غیر رسمی پا بعرصه نوحهخوانی گذاشتند .
هنوز زمانی نگذشته بود که با ورود حاج رحمان خرسندی مجدداَ غیاثکلا به داشتن مدّاح رسمی سرفراز گشت .
نظربهاینکه مدّاحی حاج رحمان رنگ و شکل دیگری داشت و سبک و سیاق آن متفاوت از سبکهای گذشته و موجود درآن منطقه بود خیلی زود جا باز کرد و رسمیّت یافت .
انتخاب اشعار پرمحتوا و پندآموز شعرای مشهور ( صامت و.... ) و اجراء آن در لحنها و نواهای مختلف و متناسب ، وی را (با اینکه چندان برخودار از صوت خوشی نبود) چنان شهره در روستاهای اطراف کرد که معمولا در مجالسی که باسوادترها حضور داشتند دلتنگ خواندن وی میشدند و شنیدن مدّاحیش را طلب مینمودند .
حاج ملّا رحمان خرسندی ابتدا اشعاری درمدح پروردگار و نعت رسول اکرم (ص ) واهل بیت علیهم السّلام میخواند وسپس قصیده پند آموزواخلاقی قرائت مینمود و در ادامه ترجیع بندی که حاوی مناقب یکی از اهل بیت بود انتخاب کرده و نهایتاً گریزی به ذکر مصیبت و اگر ایاّم محرّم میبود سرانجام ، مرثیه و سینه زنی هم اجراء میشد .
درکنار حاج رحمان ، معمولاَ فرزند کربلایی نادر و نوۀ کربلایی علیجان یعنی حاج روحاله غیاثپور در مرثیه و سینه زنی او را یاری میرساند . و همچنین مرحوم حاج نصراله غیاثی (فرزند کربلایی شیخ یوسف ) به ندرت مرثیه میخواند .
پس از مدتّی حاج رمضان علیزاده پا به عرصه گذاشت وتقریباً شیوۀ حاج رحمان را در نوحه و مرثیه دنبال مینمود . امّا تا زمانیکه حاج رحمان نقش اصلی را در تکیه غیاثکلا ایفاء میکرد حاج رمضان در تکیه زیارکلا برنامه اجراء میکرد . و فقط برای خواندن سوگنامه معروف صبح تیره دل ، در سحر عاشورا حضور مییافت .
با کمترشدن فعّالیت حاج رحمان , نقش حاج رمضان بیشتر شد و ضمناً مدّاحان جدیدی نیز ظهور کردند . و با آن دو مدّاح پرسابقه ، همکاری نمودند .
حاج رحمتاله غیاثی (فرزند خلیل) و متعاقباً پسر عمویش حاج ملّاحسین غیاثی (فرزند حاج نصراله) میراث جدّشان مرحوم کربلایی شیخ یوسف را پاس داشته و به جرگه مدّاحان پیوسته ، و خیلی زود درخشیدند . بطوریکه قبل از انقلاب جایگاه محکمی در مدّاحی برای خویش رقم زدند . و به اعتبار همان موقعیت ، بعد از انقلاب در مراسم تشییع پیکر مطهر شهیدان جنگ نوحه سرایی میکردند . بخصوص حاج آقا حسین غیاثی که در تشییع شهدای غیاثکلا نقش به سزا و درخور ستایشی ایفاء نموده است .
بعد از انقلاب (سال 1361) حاج علی خاکی (جال) نیز به جمع فوق الذکر اضافه شد و با خواندن سینه زنی به سبک حماسی ، شیوه مخصوص به خود را بنا نهاد .
چند سالی با مداحّی و مرثیه خوانی نامبردگان فوق (پنج نفر) گذشت ، و به جز خوانندگان متفرقّه دعای کمیل و مجالس ومراسم انقلاب و جنگ و شهداء (مانند شهید جمالالدّین غیاثی و........ ) ، عملآ به مداحّان ایام محرّم افزوده نگردید .
پس از اتمام جنگ و فراغت اهالی محل از حال وهوای خاص آن شرائط ، اهتمام مردم نسبت به حضور و برگزاری مراسم ایّام محرّم مضاعف شد و فضای عزاداری به سابق برگشت و روشهای سنتّی ، رنگ ولعاب بیشتری یافت .
بموازات این تغییرات ، شوق نقش آفرینی در امر نوحهخوانی ، بر جوانان مستولی شد و مدّاح جدیدی بروز نمود .
با ورود برادر عقیل قاسمی (فرزند مشهدی علی قاسمی) و (نواده کربلایی علیجان غیاثی) ، پیشکسوتان مداحی ، حضور خود در عرصه خوانندگی را کاهش دادند و میدان را به متآخرین سپردند .
بدین ترتیب که حاج رحمان خرسندی و حاج رمضان علیزاده ، صرفآ بمنظور اجابت تقاضای مردم گهگاهی ذکر میخواندند . و ازطرفی حاج رحمتاله غیاثی نیز در آمل ساکن گردید ، لذا نقش اصلی در مدّاحی و مرثیه خوانی برای حاج آقا حسین غیاثی و حاج علی خاکی و برادر عقیل قاسمی باقی ماند .
مدتّی بعد جوان دیگری قدم به دنیای مداحّی گذاشت . برادرحشمت اله علیزاده (فرزند حاج رمضان ) تحت تعالیم پدر ، خواندن را از زیارکلا شروع کرد و سپس آنرا به غیاثکلا انتقال داد .
و پس از آن ، برادر کربلایی رسول غیاثی (فرزندحاج آقاحسین) و برادرحسین حسینی (فرزندمرحوم میرزا حسینی) یکی پس از دیگری تیم مرثیه خوانی و سینه زنی را کامل کردند .
از آن زمان به بعد (یعنی طی سالهای اخیر) مدّاح با سابقه حاج آقاحسین غیاثی ، خوانندگی در ایّام محرّم را برای خود کاهش داد . امّا به حاشیه نرفت . و به جای رفتن به حاشیه ، با قرار گرفتن در موقعیت فرماندهی تیم مدّاحان ، در حقیقت سکّاندار و مجری کلیه مراسم و مجالس عزاداری در ایام محرّم شد تا بدین شکل بیشتر از پیش ، درخدمتگزاری سالار شهیدان نقش آفرینی کند .
وی با اینکار خود ، فضای مساعدی برای جوانان ونوجوانان ایجاد نموده است تا بدون موانع و هراس در زمینه مرثیه خوانی ممارست نمایند و پخته شوند .
اگر امروزه فرزند او کربلایی رسول و سیّد حسین حسینی بعنوان یک مدّاح مستقل با قابلیت بالا و کاملا مسلّط مطرح و مشغول فعالیت هستند ، و همچنین اگر مرثیه خوانی جوانان خوش استعداد غیاثکلا همچون برادرحسین حسینزاده و برادر مجتبی رمضانی و برادر مهدی نیکپور و برادر حبیباله غیاثی و برادر محمد مهدی غیاثی و سایر جوانان و نوجوانان سال به سال قوام بیشتری مییابد ، بیتردید محصول همین فضاست و همگی دست پرورهی تعالیم و ارشادات اویند .
رئیس هیئت : محمّد علی علیزاده
معاون هیئت : قابیل ( علی ) حسین زاده
روحانی هیئت : حجّت الاسلام شیخ محمّد رمضانی
دبیر هیئت : مجتبی جالی
امور مالی هیئت : کربلائی عبدالحسین غیاثی
عقیدتی هیئت : حمزه علیزاده
فرهنگی هیئت : یاسر رمضانی
مداح هیئت : ملا حسین غیاثی
بازرسی هیئت : یاسر علی پور اسپاهی
تدارکات هیئت : اسماعیل قاسمی
امور اجتماعی هیئت : محمد فرچپور
تبلیغات هیئت : احسان غیاثی
ارتباطات هیئت : عبدالعلی غیاثی
انتظامات هیئت : تقی علیزاده
شورا هیئت : حافظ فرچپور
مجری هیئت : پیمان علیزاده
امور اداری هیئت : میثم علی پور اسپاهی
ورزشی هیئت : مسعود فرجی
کتابخانه هیئت : فردین رمضانی
هماهنگی هیئت : مصطفی رمضانی
صندوق دار هیئت : ایمان قاسمی
رابط هیئت : حمید غلامی
سمعی و بصری هیئت : نبی ا... اسماعیلی
پرسنلی هیئت : مجتبی رمضانی
اجرایی هیئت : مهدی غیاثی
برنامه ریزی هیئت : جواد جالی
مسئول خواهران هیئت : عالمه خرسندی
معاون خواهران هیئت : فریده شعبانی
مربی قرآنی : علی محمد غیاثی
اسامی زنجیر زن روستای غیاثکلا | |
| |
1 |
علی ( قابیل ) حسین زاده |
2 |
|
3 |
هادی نیک پور |
4 |
یاسر رمضانی |
5 |
|
6 |
|
7 |
حمزه علیزاده |
8 |
مصطفی رمضانی |
9 |
سید مهدی حسینی |
10 |
روح ا... حسینی |
11 |
رضا حسینی |
12 |
حسین رمضانی |
13 |
نادر غیاثپور |
14 |
علی غیاثپور |
15 |
مجید نیک پور |
16 |
ایمان قاسمی |
17 |
اسماعیل حسینی |
18 |
علی یحییپور |
19 |
جواد نیک پور |
20 |
وحید نیک پور |
21 |
امیر حسین جال |
22 |
میلاد رمضانی |
23 |
عزیز رمضانی |
24 |
تقی حسین زاده |
25 |
مرتضی سعادتی |
26 |
فردین رمضانی |
27 |
مظاهر محمدی |
28 |
غلام غیاثی |
29 |
علی رضا اسماعیلی |
30 |
|
31 |
حمید رمضانی |
32 |
محمد رمضانی |
33 |
پارسا سیفی |
34 |
حافظ فرچپور |
35 |
محمد فرچپور |
36 |
علی فرجی |
37 |
رضا حسین زاده |
38 |
مهدی غیاثی |
39 |
محمد علی نیک پور |
40 |
یوسف نیک پور |
41 |
نورعلی جال |
42 |
مهدی غیاثی |
43 |
عیسی غیاثی |
44 |
|
| |
طبل زن | |
1 |
محمد اسماعیل غیاثی |
2 |
احسان غیاثی |
3 |
حمید غلامی |
4 |
عنایت ا... ( ایوب ) حسین زاده |
| |
دهل زن | |
1 |
فرزاد رمضانی |
2 |
کمیل حسین زاده |
3 |
سلیمان فرجی |
| |
سنج زن | |
1 |
یونس فرجی |
2 |
حسین رمضانی |
| |
بلندگو | |
1 |
|
| |
تاسیسات برق | |
1 |
عزیز الله غیاثی |
| |
فیلم بردار | |
1 |
یاسر علی پور اسپاهی
|
اطلاع رسانی | |
| |
۱ |
سید هادی حسینی |
حدود 140 سال پیش وقتی ساکنان غیاثکلا 25 خانوار بودند بدلیل قلّت جمعیت ، عزاداری ایام محرّم را ، با اهالی روستاهای همجوار ( بی نمد و زیارکلا ) بطور مشترک ، برگزار مینمودند .
مکان عزاداری تکیه کوچک در منطقه اسپیاری واقع در بین راه ( مالرو ) زیارکلا به بینمد ، انتخاب شده بود .
امروزه اسپیاری مزرعه کشت برنج است و تا 40 سال قبل محلّ کشت باقالا (باکله جار) بوده است . و فقط قطعه کوچکی از آن باقی مانده که هنوز به زمین کشاورزی برنج تبدیل نگردیده و بصورت پُشته باقی مانده است و در حال حاضر مالک آن (آقای عیسی رستمی فرزند اکبر از اهالی روستای بینمد) آنرا تبدیل به باغ مرکّبات نموده است .
این منطقه (اسپیاری) در آن زمانها مسکونی بود و از آن به بینمد قبلی ، یاد میکنند . و گفته شده است که این منطقه (یعنی بینمد قدیم) دارای حمام ، مسجد ، و قبرستان نیز بوده است و چون اهالی آن دچار طاعون شده بودند آنجا را ترک نموده و به سمت نیم کیلومتری شمال آن ( روستای بینمد فعلی ) نقل مکان نمودند .
با متروکه شدن بینمد قدیمی ، به ندرت خانههای آن ویران گشت و لیکن از تکیه آن طی سالهای متمادی استفاده میشد . طی سالهایی که فقط تکیه در آن منطقه فعّال بود ، اهالی روستای بینمد آن منطقه را خنهسر میگفتند .
منبری و واعظ این تکیه مرحومان شیخ نصراله قائمی امیرکلایی و سید یوسف مرتضوی امیرکلایی بودند . و گاهی اولین و تنها عالم روستای غیاثکلا بنام کربلایی شیخ ملاّ حسین ٬ که از دروس حوزوی لمعه را تمام کرده بود ، در آن مسئله و احکام میگفت و بعضاً در پای منبر ٬ موعظه نیز میکرد .
و از طرفی چون بانی و متولّی سقّانفار سمت شرق مرحوم کربلایی مهدی (پدر مرحومان کربلایی حسین وحاج رمضان وپدرحاج میرزاعلی رمضانی ) بوده است لذا به سقّانفار رمضانیها شهرت دارد .
گفته شده است سقّانفار مصیّب داییقلی در زمان پدرش در جای فعلی نبوده و کمی جلوتر بوده است و بدلیل توسعه مسجد توسط مرحوم حاج ابوالقاسم قاسمی ، ناگزیر به جابجایی آن شدند .
وهمچنین سقّانفار رمضانیها چون دچار حریق شده بود لذا ضمن بازسازی کمی جابجا (یعنی چرخانده) شده است .
میدانیم نفار(نپار) بنای چوبی مرتفعی است که مسقّف به شیروانی , و از چهارطرف باز و مشرف به اطراف میباشد .
با اینکه دو سقّانفار موجود طی سالهای اخیر شامل تغییرات عدیدهای شده است بدانگونه که اکنون از چهار طرف محصور به دیواربا آجروسیمان میباشد وشکل وشمایل نفار را ندارد لیکن هنوز به سقّانفار موسوم میباشد .
البته تکیه اوّلیه نیزطی چند مرحله دستخوش تغییرات شد . ابتدا ازسمت غرب به شکل ال توسعه یافت بطوریکه قسمت زیرین سقانفار مصیّب دایقلی به تکیه ملحق شد وسپس محصور به دیوار گردید و نهایتاَ طبقه فوقانی آن نیز ساخته شد .
همچنان که در ایران از تکیه فقط در ایّام عزاداری استفاده ننموده و در سایر ایّام از فضای آن بهره برداریهای دیگر نیز میکردند . تکیه غیاثکلا نیز کاربردهای دیگر داشت مثلاً آن مکان محل تدریس دروس ابتدایی و قرآنی نیز بوده است و در زمانهایی که مسجد دستخوش مرّمت و تعمیر بود تکیه جایگزین آن میگردید .
علاوه بر این تکیه مکانی برای اُتراق دراویش و چلنگرهای دورهگرد و نیز مکانی برای بازیهای مرسوم آن زمان بود و اکثر میانسالان روستا ٬ گردو بازی (آغوزکا) و تیله بازی(تیشلهکا) و قائم باشک(چشبیتهکا) نوجوانان و جوانان (که مشهدی یحیی جالی سرآمد آنان بود) را در محوطه تکیه به یاد میآورند .
بدیهیاست در زمانهایی که تکیه دستخوش تعمیرات و تغییرات میشد ٬ اهالی برای عزاداری در مسجد اجتماع میکردند .
با عنایت به تغییرات بسیاری که تکیه از ابتدا تا کنون داشته است ولی تکیه کنونی سالها به همین شکل باقیست و از سال 1372 شمسی بهجز تغییرات جزئی مانند آلمینیومی شدن سقف و ایجاد سایبان ، تعمیرات اساسی نداشته است .
یکی از شریفترین امکنه هر شهر و روستا حسینیه و تکیه و ابوالفضلیها (سقّانفار) میباشد . و در حقیقت جایگاه عشق ورزیدن است و مانند قلب ما آدمیان است ، البته نه آن قلبی که مایه حیات (خون ) را به سراسرکالبد پمپاژ میکند بلکه قلبی که به آن دل میگوئید ، همان دل که آئینه صافی است ...... .
همان دل که جایگاه دوست داشتن وعشق ورزیدن است .
وتمام عشق غیاثکلا ایناست که هرسال محرّم اهالی و فرزندانش ( از زن ومرد ، کودک وسالخورده ، پیروجوان، مهاجر و مجاور ) شانه به شانه درکنارهم ، پاکترین وزلالترین احساسات و دلبستگیهای عاشقانه و علقهها و علاقههای عارفانهٌ خویش را به نابترین و تامترین (تمامترین) سمبل عشق ودلدادگی یعنی امام حسین (ع) ویارانش ، تقدیم مینمایند .
و غیاثکلا چه سرشار است و لبریز ، از اینهمه نشئات لذیذ و حظّ آور .
و وای اگرخدای ناکرده ، اینهمه زیبایی ، معدوم شود . چه میگویم ؟ حتّی اگر اندکی کمرنگ شود ، درآنصورت روستا یتیم میشود ، بیکس وتنها میشود .
آخر کجا و کِی ، پا میدهد و میسّرخواهد بود که همه فرزندان واهالی خویش را یکجا و اینگونه ببیند .
بله حقّ با شماست ، گاهی پیش میآید که به مناسبتی عزیزانش درمسجد اجتماع کنند . بی تردید آنهم برای وی گرامی است . ولی آدمیانی که درگردهمآیی مسجد شرکت میکنند ، هرکس خودش است با همان جایگاه و پایگاهی که دارند ، با همان سلسله مراتبی که برای خود قائلند .آدمیانی با پوست و گوشت و خون و عنوان و نام و نشان و شخصیت و مقام .
امّا هروقت همین آدمیان در تکیه وسقّانفار به قصد عزاداری حضور مییابند درآنصورت فارغ از ما و من هستند ، دیگرخودشان نیستند .گوشت وپوست و خونی هستند بدون نام و نشان و مقام و موقعیت و شخصیت .
در تکیه و ابوالفضلیها ، نشست و برخاستها محصور درسلسله مراتب و پایگاهها و جایگاهها نیست.
همه در هماند . همه ذوب شدۀ عشق و دلبسته به حماسهسازان کربلایند .
و لذا برای یک روستا ، تکیه و حسینیه یک چیز دیگر است .
هرچند یک روستا ، همه اعضاء و اهالی و مکانهای خود را دوست دارد و برایش عزیز است ، لیکن تکیه و سقّانفار با همه آنها فرق دارد ، دوست داشتنیتر و عزیزتر است .
چون اینها فقط مکان نیستند ، یک فرآیند سیّال و جاری در وجود روستا هستند .
درست است که حسینیه و ابوالفضلی مرئی و ملموسند ولیکن ارزش آنها به وجود فیزیکیشان نیست .
توجه داشته باشیم تمام ویژگی و خاصیت متعالی که برای تکیهها درفوق ذکر شده به جهت اجتماع همان آدمیان است که در اوج والایی و خلوص و ارادت ، تمام قد ظاهر میشوند و بی هیچ چشمداشتی نقش چشمگیری ، ایفاء مینمایند .
به همین دلیل دلنوشتههای این پست مانند سایر نوشتهها نیست .
دراینجا چندان از ظاهر و فیزیک تکیه و نفارها صحبت نمیشود ، بلکه بیشتر از اجتماع عزاداران ، و از نحوۀ عزاداری و از چگونگی ابراز احساسات عاشقانه و بعضاً عارفانه آنها ، سخن بمیان خواهد آمد .
سخن از کسانی خواهد شد : که مملو از عشق حسین و عباس بی محابا پشت خویش به ضربات زنجیر میخراشند و بر سینه لطمه وارد میسازند .
از طبّالان و سنج کوبانی میگویم : که اقتدار و عظمت یک قیام را با هارمونی اصوات آن دستگاهها ، به نمایش میگذارند .
از مرثیهخوانان و ذاکرانی خواهم گفت : که با نوای سوزناک ، التهاب پر سوز و گداز عاشورائیان را ، ملتهبانه به شیفتگان سوگوار انتقال میدهند .
از کسانی سخن به میان خواهد آمد که با بذل مال ، خوان ضیافت حسین (ع) را گسترانده تا به این ترفند افتخار غلامی سوگوارانش را نصیب خویش گردانند .
زبان به توصیف کسانی خواهیم گشود : که امیال مطلوب خویش جهت شرکت درمراسم عزاداری و سینه زنی و روضه خوانی را بعشق عاشقان حسین (ع) سرکوب نموده واز همه این خواستهها خود را محروم مینمایند تا با تدارک اطعمه و اشربه و نیز با طبخ غذا و چای و همچنین با خدمترسانی درامور توزیع وجمع آوری ظروف وبازمانده خوراکیها وآشامیدنیها ونهایتاً نظافت و شست وشوی آنها ، کام وجام سیاه جامگان عزای سرور شهیدان سیراب و اشباع باشد .
آری در این نوشتار شایسته و بایسته است تا ازهمه چیز و همه کس سخن گفت .
چون در اینجا افراد خودشان نیستند بلکه هر کدام جلوه ای از جلوات عشقاند . هر کدام تشعشع یک رشته نورند که از منشور عشق گذر کردهاند .
بنابراین در اینجا سخن سیاقی دیگر دارد و از نوع دیگر است ، پس شنیدن آن نیز میبایست بگونهای دیگر باشد و حوصلهای دیگر میطلبد .
منتظرباشید .
بعضی روستاها در کنار مسجد و یا در جای دیگر از وجود خود ، دارای اماکن متبرکه مانند امامزاده میباشند . با اینکه سایت اوقاف آمل برای روستای غیاثکلا امامزاده مظفر (ع ) را ثبت نموده است اما در این روستا نشانی از امامزاده وجود ندارد و بطور یقین اشتباه میباشد . کما اینکه چنین اشتباهی در سایت راسخون بابت اعلام امامزاده فضل (ع) برای روستای همجوار زیارکلا صورت پذیرفته است .
ساخت اوّلین مسجد روستا را کسی از اهالی غیاثکلا بخاطر ندارد ولی اوّلین مسجد را افراد شصت سال به بالا قطعاً دیدهاند .
زیرا روی تابلوی منصوبه بر سردرب مسجد تاریخ تأسیس 1320 ثبت شده است .
امّا بزعم افراد 80 یا 70 ساله که خوشبختانه در قید حیات میباشند ، ثبت سال 1320شمسی برای تاسیس مسجد صحیح نمیباشد . جون آنها مسجد اولیه را درسن طفولیت وکودکی به یاد دارند و اگر واقعاً سال تاسیس مسجد 1320 باشد آنها میبایست تاسیس مسجد را به وضوح دیده باشند .
با جمعبندی اطلاعات پراکنده میتوان سال تأسیس اولین مسجد را به سال 1295 تخمین زد .
اوّلین مسجد 5*5 به وسعت 25 متر که در سمت غربی دارای ایوان و تراسی بزرگ بوده است و عدهای از اموات ( ازجمله پدر و عمّه و عیالاوّل مرحوم دایی ابراهیم علیپور) در آن مدفون میباشند .
در اینکه چه کسی و یا چه کسانی مبادرت به ساخت مسجد نمودند اطلاعی در دست نیست . لیکن اینگونه متصوّر است بانیان مسجد اولیه ، فرزندان میرزاغیاث (جدّ علیپورها) که از ساکنان اصلی من بودهاند ، باشند . زیرا اولین دفن شدگان در ایوان مسجد از منسوبین آنها بوده است ، و هم موارد مرتبط با وقفیاّت مسجد ، مشترکاً مابین فرزندان علی و جهان (یعنی مشهدی ابراهیم علیپور و حاج ابوالقاسم قاسمی ) بوده و هنوز هم در نسلهای بعدی ادامه دارد . شایان ذکر است که علی و جهان نسبت برادر وخواهری داشتهاند و نام پدرشان آقابرار غیاث بوده است .
درسال ۱۳۴۵ مسجد با پیشگام شدن مرحوم حاج ابوالقاسم قاسمی(غیاثی) و کمک مالی و تلاش بدنی مردم آبادی ، بمساحت ۱۲۰ متر بازسازی شد بگونهای که خشت مسجد در کاله سرشته و پس از پخت ، با زحمت بسیار یه آن مکان انتقال یافت .
مسجدموصوف تا اواخر سال ۱۳۵۵ برقرار بود تا اینکه با پیگیریهای مرحوم محمدیاقرجالوینژاد و کربلایی محمّدعلی فرجی ضمن نوسازی و مقداری تعریض ، تغییراتی در ارتفاع سقف و تعویض درب و پنجره ایجاد شد . پس از اتمام ساخت مسجد درسال 1357 (بحبوحه انقلاب اسلامی ایران) به پیشنهاد (مرحوم جالوینژاد) نام آن احرار گذاشته شد و با این نام افتتاح گردید و تاکنون این نام منحصر به فرد بر تارک مسجد جلوهگری مینماید .
گفتنی اینکه به هنگام افتتاح مسجد ، ترتیبی اتّخاذ شد تا از اجتماع مردم برای افتتاح مسجد بهره برداری شده و تحت لوای آن ، راهپیمایی و تظاهرات ضد رژیم شاه انجام پذیرد . بدین شکل که افتتاح چند مسجد از مساجد روستاهای همجوار را بطور همزمان انتخاب نموده و یا دعوت مرحوم حجةالاسلام نوروزی (اوّلین نماینده آمل درمجلس) و همراهی دیگر روحانیون و دانشجویان و تحصیلکردگان آن روستاها ، بصورت گروهی و دستهجمعی از این روستا به روستایی دیگر اعزام شده و ضمن آن شعار میدادند .
بفاصله ۲۰ سال بعد از انقلاب بدلیل افزایش جمعیت ، و عدم تناسب گنجایش مسجد با جمعیّت ، عدّهای از اهالی مؤمن و پر همّت روستا ، در سال ۱۳۷۵ به تشویق و ترغیب سایرین پرداخته و با جمع آوری وجوه از قاطبه اهالی (اعم از مهاجر و مجاور) و یهرهبرداری از توان جسمی و تخصصی و فنّی افراد در زمینه ساخت و تجهیز مسجد ، بنای کنونی مسجد از نو ساخته و در روز سهشنبه مورّخ 1376/9/25شمسی مصادف با روز فرخنده نیمه شعبان طی جشن و مراسمی مفصّل افتتاح گردید .
شاخصترین چهرههایی که در این راستا ، از هیچ کوشش و دوندگی فروگذار نبودند و بیشائبه تلاش نمودند ، مرحوم حاج علیآقا غیاثی و حاج کریلاییحسین غیاثی و حاج محمّدرضا علیپور بودند .
مرحوم حاج علی آقا غیاثی ، هنگام اوج و کوران ساخت مسجد دار فانی را وداع گفت و در خاطره و قلب مردم روستا جاودانه گشت .
افرادی بودند که از ابتدای شروع کار تا انتها بصورت تنگاتنگ با سه نفر نامبردگان فوق همراهی نموده و بدون اجرت و مزد در مرحله ساخت (بنّایی و کمک بنّایی) و نیز نماکاری و سیمکشی و لولهکشی و تجهیز مسجد حضور چشمگیر داشتند . حاج رمضان علیزاده ، حاج سیّدجلیل کریمیان و حاج علی غیاثی و حاج برارجان جال و حاج نعمت فرجپور و کربلایی حسن آزادوار و ....از جمله این افراد بودندکه انشاءاله مأجور باشند .
ضمناً تلاش توأم با فداکارای برادر ابوذر علیپور اسپاهی که کار یدی و جسمانی فراتر از جثّه و توانش ٬ نقل مجالس بود و اگر حتّی خود او آنروزها را از یاد ببرد ٬ کوشش شبانهروزی اش برای اهالی ، مثال زدنی باقی خواهد ماند.
با مراجعه به لیستهای موجود در خصوص کمکهای مالی جمع آوری شده ارقام ذیل مشهود است :
جمع وجوه گردآوری شده 18،478،490 تومان بوده که 15،769،000 تومان آن مأخوذه از 169 نفر سرپرستان خانوار محلّی (اعمّ از مجاور و مهاجر) و 1،130،000 تومان آن بهای زیورآلات اهدایی 78 نفر از بانوان روستا و 1،129،490 تومان آن کمکهای متفرقه خارج ازمحلّ و 450،000 تومان بهای اجناس اهدائی میباشد . که بیشترین مبالغ مربوط به حاج کربلایی حسین غیاثی معادل 2،958،000 تومان و مهندس عزّت اله علیزاده معادل 1،410،000 تومان بوده است . شایان ذکر است که سومین رقم 440000 تومان و آخرین مبلغ 5000 تومان میباشد .
در حال حاضر وسعت مسجد معادل ۶۸۰ متر و دارای بالکن بمیزان ۹۰ متر میباشد . درب اصلی مسجد ازگوشه شمال غربی ابتدا به کفشکن ورود مییابد و با گذشتن ازکنار آبدارخانه به داخل مسجد منتهی میگردد . درب دیگری در گوشه شمال شرقی مسجد وجود دارد که مدخل نسوان و بانوان به مسجد است . راه پله و راهرو جهت دستیابی به بالکن خارج از صحن و حیاط مسجد ازداخل کوچه سمت غربی مسجد میباشد .
تا دوسال قبل که مسجد دارای امام جماعت ثابت نبود ، نماز جماعت فقط در زمان تبلیغ ماه مبارک رمضان و ایّام فاطمیه و محرّم به امامت مبلّغین مربوطه منعقد میگردید و در سایر اوقات اگر حضرت آیةالله الورع شیخ علی غیاثی حضور میداشتند که امامت به عهده آن معظّمله و در غیر اینصورت هر روحانی که در محل حضور داشت نمازگزاران به ایشان اقتداء مینمودند .
شایان ذکراست که مکبّر ثابت و دائمی محلّ برادر عبدالواحدغیاثی میباشدکه علاوه بر این مسئولیّت آمادهسازی و تنظیم دستگاههای صوتی و تصویری نیز با اوست .
خطیب و مبلّغ تمامی دهههای محّرم و اغلب دهههای فاطمیه و صفر حضرت آیتالّه غیاثی و مبلّغ ماه مبارک رمضان بطور متغیّر هر ساله متفاوت میباشد .
تا کنون اگر ایّام فاطمیه مجالس روضه خوانی منعقد بوده است ، آن نیز با افاضات حضرت آیةالّه غیاثی صورت پذیرفته است .
بالغ بر45 سال قبل ، بفاصله تقریبی یک کیلومتری جنوب غربی خاک
فعلی غیاثکلا یعنی منطقه دزّک ، زمین
مرتفعی موسوم به ( پُشته ) وجودداشت که باقیمانده از سرزمین وسیعتر و مرتفعتر
(تپه یاکِتی) بود و درازمنهی بسیار دور محلّ سکونت مردمان
زمان خویش بود و عدّه قلیلی معتقدند که دقیانوس کلا نام داشته است .
پس از ویرانی آن روستا (شاید قلعه) ، ساکنان دورههای اوّلیه و نسلهای
بعدی غیاثکلا ، به تدریج از خاک آن برداشته و تمامی آنجا تبدیل به
زمین کشاورزی گردید ، بطوریکه اکنون اثری از آن پُشته دیده نمیشود .
در راستای همین
خاکبرداریها و کندنها ، آثاری مانند خشتهای مربع شکل و تکّههای کوزه شکسته و
غنائم دیگر بدست آمده که مؤیّد مسکونی بودن آن منطقه در دورانهای طولانی
بوده است . تا آنجاکه ، تقریباً در 45 سال قبل خمرهای بزرگ حاوی اسکلت آدم
کشف شده بود که نیمهی سالم آن توسط یکی از یابندگان سالها بجای آخور اسب استفاده میگردید . وجود اسکلت
در خمره میتواند بیانگر مسکونی بودن آن منطقه (دزّک) در زمان اشکانیان باشد .زیرا بدین شیوه
خاکسپاری مردگان ، منسوب به آن دوران است . کشف اینگونه آثار در منطقه دزّک ٬ ونیز
کشف گورستان بسیار قدیمی درقسمتی از خاک فعلی غیاثکلا ( مدخل ورودی کاسهگرمحله ) همه حکایت از
قدمت دیرینهی این روستا دارد
.
امّا مسلّم است که نام غیاثکلا بر روی این مکان ٬ از
دوقرن تجاوز نمیکند و در ازمنهی قبل ، نام دیگر و مراتب و
آثار دیگر بر آن وارد بوده است . که اکنون هیچگونه اثراتی
حتّی زیر خاکی از آن نمیتوان یافت
.انسانهایی که امروزه ٬ منسوب به این روستا هستند و خویش را
غیاثکلایی میدانند ٬ شامل چهار گروه (ابناء میرزاغیاث - اولادمحمّد سلطان
خرقهپوش - اولاد ابراهیم جال - و مهاجران ) میباشند که بعدها چگونگی
آن بطور کامل تشریح خواهد شد
.
در این نوشتار اجمالاً به معرّفی نام و نشان غیاثکلا پرداخته میشود :
دربعضی متون واژه کلا (بفتح کاف) مخفف کلاته بمفهوم آبادی معرفی شده است و برخی مکتوبات کلا به ضم کاف را بمعنی دژ و قلعه تلقی نمودهاند .
مرحوم علامه علی اکبر دهخدا به نقل از فرهنگ انجمن آرای آنندراچ در خصوص کلا چنین مینویسد :
کلا پسوندی است که بفارسی و تبری (طبری) ، قریه و دیه و محلّه را نیز گویند ودر بعضی امکنه گیلان و مازندران این کلمه به آخر مپیوندد شاید در اصل قلعه عربی همین کلمه باشد .
در وبلاگی از آقای جواد مفرد ، غیاثکلا به ( دژ دارای سرما وگرمای شدید ) تعریف شده است .
در لغتنامه گرانسنگ علامه دهخدا غیاثکلا چنین توصیف شده است :
غیاثکلا دهی است از دهستان دابو (بخش مرکزی) شهرستان آمل که در 19 نوزده هزار گزی (متری) ، شمال خاوری آمل قرار دارد - دشت است ودارای هوایی معتدل ومرطوب میباشد - سکنه آن 310 سیصدوده تن است که به مازندرانی و فارسی سخن میگویند - آب آن از رودخانه هراز تامین میشود ومحصول آن برنج وصیفی است - شغل اهالی زراعت و صید مرغابی است و راه مالرو دارد .
نظر به تاریخ گردآوری لغتنامه فوق درسال 1314 شمسی ، اکنون غیاثکلا دستخوش تغییرات بسیاری ازحیث تقسیمات منطقهای و جمعیت و سایر موارد شدهاست بطوریکه این روستا اکنون در دانشنامه آزاد ویکی پدیا (Viki pedia)چنین توصیف شدهاست : غیاثکلا روستایی ازتوابع بخش دابودشت (دهستان جنوبی ) شهرستان آمل در استان مازندران میباشد و براساس سرشماری سال 1385 مرکز آمار ایران جمعیت آن 556 نفر در 160 خانوار اعلام شده است .
بانک اطلاعات روستاها در سایت وزارت کشور بر اساس سرشماری سال 1385 تعداد مردان را 275 وتعداد زنان را 281 نفر ثبت نموده که تعداد 55 نفر ازمردان و تعداد 101 نفر از زنان بیسواد بودهاند . با این اوصاف در سال 1385جمعیت باسواد از اهالی غیاثکلا 360 نفر یعنی 65% شمارش شده است . شایان ذکراست که مهاجرت اهالی فرهیخته این روستا و ساکن بودن آنها در مکانهای دیگر موجب کاهش درصد باسوادان شده است .
اگر موقعیت غیاثکلا دابو ، در نقشه هوایی گوگل ارث جستجو شود ملاحظه خواهد شد که برای این روستا همسایگانی است که بصورت شهر وروستا احاطهاش نموده اند و عبارتند از :
شمال ( North ) = شهر فریدونکنار و روستاهای بینمد و طولهسرا
شمال شرقی (North East ) = شهر بابلسر و روستاهای جذین و زاهدکلا و کریم کلا
شمال غربی (North West ) = شهر محمود آباد و روستاهای زیارکلا و ابومحله و آهنگرکلا
شرق (East ) = شهر امیرکلا و روستای شاره
جنوب (South ) = شهر دابودشت (درویشخیل ) و روستاهای جالیکلا ، قائمیه(دیوکلا)
جنوب شرقی (South Eest) = شهر بابل
جنوب غربی (South West ) = شهر آمل و روستاهای سنگر و کمانگرکلا
غرب (West ) : شهر چمستان و روستای صورت کلا و کبود کلا
از آنجا که غیاثکلا دابو بعنوان یک موجود زنده ، برخوردار از اماکن و اهالی و جاذبههایی است که تمامی اینها ضمن اینکه اعضاء و جوارج این روستا تلقی میشوند ، باهم سرگذشت آن را رقم میزنند . بنابراین نقل خاطرات و شرح حال این روستا چیزی جز تبیین سرگذشت همین اعضاء و جوارح نخواهد بود .
لذا در نوشتارهای بعدی به بیان سرگذشت اعضاء وجودش مانند (مسجد - تکیه - ابوالفضلیها - قبرستانها - رودها و نهرها و چاهها و آببندانها - راهها وجادهها و خیابانها وکوچهها - خانهها و منازل - مزارع و باغات - مراتع وکالهها و .............) و همچنین سرنوشت اولاد و اهالی و ریشهها و فرقههای آنها اعم از اموات و بازماندگان ، پرداخته خواهد شد و ضمن تشکر از استقبالی که نسل جوان نسبت به این وبلاک ابراز نمودند ، هنوز به ایشان و سایرین در خصوص اطلاعرسانی و انتقال خاطرات ، چشم یاری دارم .